ادامه داستان
ادامه داستان
یونا: هوا چقدر خوبه من میرم بیرون
کوک: منم میام
باهم رفتن بیرونچ
یونا ویو
داشتیم قدم میزدیم که هیچ کدوممون حرف نمی زدیم که یهو
فیلیکس: سلام
یونا: سلام
فیلیکس: نامجون گفت می خواد دونفر رو داخل یه اتاق بزارن نظرت چیه من با تو هم اتاقی باشیم هان
کوک: نه اون با منه اون ماله منه
یونا: نه من ماله خودمم
فیلیکس: نه تو مال منی
کوک: خفه اون ماله منه
جیمین: همه ساکت یونا ماله منه
شوگا: نه اون اموال منه
کوک: همه ساکت اون ماله منه
یونا: همتون خفه شین من ماله خودمم
نامجون: بیاین داخل می خوام بگم که با کی هم اتاقی میشه
یونا: نظرتون چیه که داخل یه ظرف اسم هممون رو بنویسیم و بیرون بیاریم بعد این اینجوری تئین کنیم
نامجون: خوبه 👍
اسم همرو نوشتن
نامجون: خب اول
جیمین و شوگا
هیونجین و هانا
فیلیکس و تهیونگ
جین و خودم و جیهوپ
بعدی
جونگ کوک و یونا
نامجون: خب برین اتاقاتون
یونا: چرا شما سه نفری توی یه اتاق
نامجون: چون اتاق ما بزرگ تره
یونا: باشه
جونگ کوک: بریم اتاق باشه
رفتن داخل اتاق
کوک: من روی تخت می خوابم
یونا: من دخترم من باید روی تخت بخوابم
کوک: اصلا بیا باهم روی تخت بخوابیم
یونا: باشه من لباسمو عوض میکنم
کوک: اینجا
یونا: نه میرم داخل حموم عوض می کنم خیلی منحرفی
یونا رفت لباسشو عوض کرد
یونا: شبخیر هی چرا داری لخت می شی
جونگ کوک: من عادت دارم اینجوری بخوابم
یونا: باشه
فردا صبح پیش یونا و جونگ کوک
هردو باهم بیدار شدن
یونا: چرا منو بغل کردی
کوک: خودت اومدی بغل من
یونا: باشه اه
کوک: عه راستی رونات خیلی نرمه
یونا: چی 😳داری چیکار میکنی
کوک: خودت پاهاتو روی من میندازی
یونا جونگ کوک رو هول داد که خودشم افتاد روش
یونا ویو
وقتی افتادم روی جونگ کوک قلبم ❤خیلی تند میزد انگار می خواست بیرون بزنه
جونگ کوک ویو
وقتی یونا افتاد روم همون حس قبلا رو داشت خیلی قلبم تند می زد خیلی زیاد ❤
این داستان ادامه دارد
یونا: هوا چقدر خوبه من میرم بیرون
کوک: منم میام
باهم رفتن بیرونچ
یونا ویو
داشتیم قدم میزدیم که هیچ کدوممون حرف نمی زدیم که یهو
فیلیکس: سلام
یونا: سلام
فیلیکس: نامجون گفت می خواد دونفر رو داخل یه اتاق بزارن نظرت چیه من با تو هم اتاقی باشیم هان
کوک: نه اون با منه اون ماله منه
یونا: نه من ماله خودمم
فیلیکس: نه تو مال منی
کوک: خفه اون ماله منه
جیمین: همه ساکت یونا ماله منه
شوگا: نه اون اموال منه
کوک: همه ساکت اون ماله منه
یونا: همتون خفه شین من ماله خودمم
نامجون: بیاین داخل می خوام بگم که با کی هم اتاقی میشه
یونا: نظرتون چیه که داخل یه ظرف اسم هممون رو بنویسیم و بیرون بیاریم بعد این اینجوری تئین کنیم
نامجون: خوبه 👍
اسم همرو نوشتن
نامجون: خب اول
جیمین و شوگا
هیونجین و هانا
فیلیکس و تهیونگ
جین و خودم و جیهوپ
بعدی
جونگ کوک و یونا
نامجون: خب برین اتاقاتون
یونا: چرا شما سه نفری توی یه اتاق
نامجون: چون اتاق ما بزرگ تره
یونا: باشه
جونگ کوک: بریم اتاق باشه
رفتن داخل اتاق
کوک: من روی تخت می خوابم
یونا: من دخترم من باید روی تخت بخوابم
کوک: اصلا بیا باهم روی تخت بخوابیم
یونا: باشه من لباسمو عوض میکنم
کوک: اینجا
یونا: نه میرم داخل حموم عوض می کنم خیلی منحرفی
یونا رفت لباسشو عوض کرد
یونا: شبخیر هی چرا داری لخت می شی
جونگ کوک: من عادت دارم اینجوری بخوابم
یونا: باشه
فردا صبح پیش یونا و جونگ کوک
هردو باهم بیدار شدن
یونا: چرا منو بغل کردی
کوک: خودت اومدی بغل من
یونا: باشه اه
کوک: عه راستی رونات خیلی نرمه
یونا: چی 😳داری چیکار میکنی
کوک: خودت پاهاتو روی من میندازی
یونا جونگ کوک رو هول داد که خودشم افتاد روش
یونا ویو
وقتی افتادم روی جونگ کوک قلبم ❤خیلی تند میزد انگار می خواست بیرون بزنه
جونگ کوک ویو
وقتی یونا افتاد روم همون حس قبلا رو داشت خیلی قلبم تند می زد خیلی زیاد ❤
این داستان ادامه دارد
۱۸.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.