پارت۲
پارت۲
کوک ویو:دلم نمی اومد ات رو اونجوری ش.ک.ن.ج.ه بدم اما اون بهم خیانت کرد و بعد از ش.ک.ن.ج.ه دادن ات رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم خونه یونا. یونا درو باز کرد و گفت
یونا:سلام اوپا خوش اومدی بیا داخل
کوک:ممنونم عز.یزم
کوک میاد میشینه و بعد از چند دقیقه حرف زدن کوک از یونا خواستگاری میکنه و یونا هم قبول میکنه و قرار شد هفته ی بعد ازدواج کنن
ات ویو:کنترل تلویزیون دستم بود و داشتم کانالا رو میدیدم گفتم برم ببینم اخبار ببینم چی به چیه؟ یهو عکس کوک اومد و خبرنگاره گفت: جئون جونگکوک یکی از اعضای بی تی اس خبر ازدواجش رو با دوست دخترش اعلام کرد این زوج عاشق یک هفته ی دیگر عروسی میگیرند به خانواده آنها از همین جا تبریک میگوییم
تلویزیون رو خاموش کردم و تا تونستم گریه کردم ولی من که به تو خیانت نکردم کوک که با من اینجوری میکنی هق......هق.....
یونا ویو:ایول نقشم گرفت ات و کوک رو از هم جدا کردم کوک عکس فتوشاپ رو باور کرده و از من خواستگاری کرده منم قبول کردم البته فقط به خاطر پولش قراره پولاش رو بالا بکشم و با جیهون دوست پسرم فرار کنیم بریم تایلند فقط باید نقشم رو خوب بازی کنم
هفته ی بعد
از زبان راوی: یونا و کوک با هم ازدواج کردن و ات هم کلی گریه کرد خلاصه چند ماه گذشت و ات کوک رو فراموش کرد و خودش رو با کارای بیمارستان سرگرم میکرد(ات دکتره)
کوک ویو:چند ماه از ازدواجم با یونا میگذره اما دلم برای ات تنگ شده اما حیف که بهم خیانت کرد این چند روزه یونا هی میگه برام پول بریز منم براش میریزم اما نمیدونم چرا این چند روزه مشکوک میزنه بخاطر همین به یکی از بادیگاردام گفتم بره ببینه یونا کجا میره
کوک ویو:دلم نمی اومد ات رو اونجوری ش.ک.ن.ج.ه بدم اما اون بهم خیانت کرد و بعد از ش.ک.ن.ج.ه دادن ات رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم خونه یونا. یونا درو باز کرد و گفت
یونا:سلام اوپا خوش اومدی بیا داخل
کوک:ممنونم عز.یزم
کوک میاد میشینه و بعد از چند دقیقه حرف زدن کوک از یونا خواستگاری میکنه و یونا هم قبول میکنه و قرار شد هفته ی بعد ازدواج کنن
ات ویو:کنترل تلویزیون دستم بود و داشتم کانالا رو میدیدم گفتم برم ببینم اخبار ببینم چی به چیه؟ یهو عکس کوک اومد و خبرنگاره گفت: جئون جونگکوک یکی از اعضای بی تی اس خبر ازدواجش رو با دوست دخترش اعلام کرد این زوج عاشق یک هفته ی دیگر عروسی میگیرند به خانواده آنها از همین جا تبریک میگوییم
تلویزیون رو خاموش کردم و تا تونستم گریه کردم ولی من که به تو خیانت نکردم کوک که با من اینجوری میکنی هق......هق.....
یونا ویو:ایول نقشم گرفت ات و کوک رو از هم جدا کردم کوک عکس فتوشاپ رو باور کرده و از من خواستگاری کرده منم قبول کردم البته فقط به خاطر پولش قراره پولاش رو بالا بکشم و با جیهون دوست پسرم فرار کنیم بریم تایلند فقط باید نقشم رو خوب بازی کنم
هفته ی بعد
از زبان راوی: یونا و کوک با هم ازدواج کردن و ات هم کلی گریه کرد خلاصه چند ماه گذشت و ات کوک رو فراموش کرد و خودش رو با کارای بیمارستان سرگرم میکرد(ات دکتره)
کوک ویو:چند ماه از ازدواجم با یونا میگذره اما دلم برای ات تنگ شده اما حیف که بهم خیانت کرد این چند روزه یونا هی میگه برام پول بریز منم براش میریزم اما نمیدونم چرا این چند روزه مشکوک میزنه بخاطر همین به یکی از بادیگاردام گفتم بره ببینه یونا کجا میره
۱۴.۰k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.