پارت۴
پارت۴
(فکر کردید کوک قصه ما به همین راحتی ات رو ول میکنه نه خیر اشتباه کردید قراره امشب یه کاری بکنه)
شب
ات ویو:در خونه رو باز کردم و رفتم تو اتاقم اما وقتی رفتم تو اتاق یکی از پشت چشمام و دهنمو بست و بیهوشم کرد و سیاهی
کوک ویو:قراره امشب ات رو بدزدم و بیارم پیش خودم تا ازش عذر بخوام
ات ویو:چشمام رو باز کردم دیدم کوک جلوم خوابیده جیغ کشیدم که از خواب پرید
کوک:آی گوشم چی شده ات؟
ات:من کجام؟چرا منو آوردی اینجا؟
کوک:اینجا دیگه خونه ی توئه و منم دوست پسرت
ات:نخیرم نیستی چرا منو آوردی اینجا؟(عصبی)
کوک:چون که بهت بگم پشیمونم و دوستت دارم لطفا برگرد
ات:منم گفتم بر نمی گردم
کوک:حداقل منو ببخش چون طاقت دوریتو ندارم لطفا(با بغض)
ات ویو:دلم براش سوخت پس گفتم
ات:میبخشمت ولی این به این معنی نیست که میتونیم دوباره با هم باشیم
کوک:ممنونم و ات رو بغل میکنه
چند هفته بعد از زبان راوی:این چند هفته رابطه ی کوک و ات خیلی خوب شده بود و الان با هم دوست دختر و دوست پسرن تا اینکه یه روز کوک به ات زنگ میزنه و میگه
کوک:ات آماده باش دارم میام دنبالت
ات:باشه
کوک میره دنبال ات
ات وقتی تو ماشین میشینه کوک به بهونه ی سوپرایز چشم های ات رو میبنده و ات رو میبره ساحل روی شن های ساحل با گلبرگ های رز تزئین شده بودن و جلوتر که میرفتی می تونستی اسم ات که رو زمین با گلبرگ های رز نوشته شده بود و داخل یه قلب با گلبرگ های بنفش بود رو ببینی و کوک گروه موسیقی هم خب کرده بود و با علامت بهشون فهموند که الان موسیقی رو شروع کنن موسیقی ساحل رو پر کرده بود کوک چشم های ات رو باز میکنه و جلوش زانو میزنه و از تو جیبش یه جعبه در میاره
کوک:ات آیا حاضری من رو به عنوان شوهرت بپذیری تا آخر عمر با من باشی؟
ات:نمیدونم چی بگم حول شدم
کوک:منظورت چیه؟(با نگرانی)
ات:معلومه که بله
و کوک ات رو بغل میکنه و تو هوا میچرخونه و دو روز بهد ازدواج کردن و به خوبی و خوشی با هم زندگی کردن
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه💜
لايک و حمایت یادتون نره کیوتا🥺❤
(فکر کردید کوک قصه ما به همین راحتی ات رو ول میکنه نه خیر اشتباه کردید قراره امشب یه کاری بکنه)
شب
ات ویو:در خونه رو باز کردم و رفتم تو اتاقم اما وقتی رفتم تو اتاق یکی از پشت چشمام و دهنمو بست و بیهوشم کرد و سیاهی
کوک ویو:قراره امشب ات رو بدزدم و بیارم پیش خودم تا ازش عذر بخوام
ات ویو:چشمام رو باز کردم دیدم کوک جلوم خوابیده جیغ کشیدم که از خواب پرید
کوک:آی گوشم چی شده ات؟
ات:من کجام؟چرا منو آوردی اینجا؟
کوک:اینجا دیگه خونه ی توئه و منم دوست پسرت
ات:نخیرم نیستی چرا منو آوردی اینجا؟(عصبی)
کوک:چون که بهت بگم پشیمونم و دوستت دارم لطفا برگرد
ات:منم گفتم بر نمی گردم
کوک:حداقل منو ببخش چون طاقت دوریتو ندارم لطفا(با بغض)
ات ویو:دلم براش سوخت پس گفتم
ات:میبخشمت ولی این به این معنی نیست که میتونیم دوباره با هم باشیم
کوک:ممنونم و ات رو بغل میکنه
چند هفته بعد از زبان راوی:این چند هفته رابطه ی کوک و ات خیلی خوب شده بود و الان با هم دوست دختر و دوست پسرن تا اینکه یه روز کوک به ات زنگ میزنه و میگه
کوک:ات آماده باش دارم میام دنبالت
ات:باشه
کوک میره دنبال ات
ات وقتی تو ماشین میشینه کوک به بهونه ی سوپرایز چشم های ات رو میبنده و ات رو میبره ساحل روی شن های ساحل با گلبرگ های رز تزئین شده بودن و جلوتر که میرفتی می تونستی اسم ات که رو زمین با گلبرگ های رز نوشته شده بود و داخل یه قلب با گلبرگ های بنفش بود رو ببینی و کوک گروه موسیقی هم خب کرده بود و با علامت بهشون فهموند که الان موسیقی رو شروع کنن موسیقی ساحل رو پر کرده بود کوک چشم های ات رو باز میکنه و جلوش زانو میزنه و از تو جیبش یه جعبه در میاره
کوک:ات آیا حاضری من رو به عنوان شوهرت بپذیری تا آخر عمر با من باشی؟
ات:نمیدونم چی بگم حول شدم
کوک:منظورت چیه؟(با نگرانی)
ات:معلومه که بله
و کوک ات رو بغل میکنه و تو هوا میچرخونه و دو روز بهد ازدواج کردن و به خوبی و خوشی با هم زندگی کردن
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه💜
لايک و حمایت یادتون نره کیوتا🥺❤
۱۲.۵k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.