چندپارتی درخواستی از کوک
چندپارتی درخواستی از کوک
وقتی اکسش عکس ات رو با یه پسر دیگه به کوک نشون میده و کوک ات دو کلی ش.ک.ن.ج.ه میده و برمیگرده پیش اکسش ولی میفهمه که اونا فتوشاپ بودن و بعد کلی التماس برمیگردیم پیشش
پارت ۱
یونا:اکس کوک
کوک:همتون میشناسید
ات:دوست دختر کوک که بزودی می خوان با هم ازدواج کنن
کوک ویو:تو شرکت تو اتاقم بودم که یونا یهو وارد اتاقم شد و گفت
یونا:سلام اوپا دلم برات تنگ شده بود
کوک:گمشو بیرون یونا
یونا:نه دیگه نشد اومدم باهات صحبت کنم
کوک:من هیچ حرفی با توی خیانت کار ندارم
یونا:اوپا من خیانت نکردم پسره مجبورم کرد
کوک:تو که راست میگی فکر کردی نمیفهمم تو با خواست خودت بهم خیانت کردی
یونا:حالا از این بگذریم از دوست دخترت خبر داری که چیکار می کنه؟
کوک:منظورت چیه؟
(یونا عکسا رو به کوک میده)
کوک:نه امکان نداره ات به من خیانت نمیکنه
یونا:حالا که کرده اگه میخواستی باهم باشیم تا شب یه زنگ بهم بزن منتظرتم و یه چشمک به کوک میزنه و میره
کوک با سرعت به سمت خونه میره و درو یاز میکنه
ات:سلام کوک خوش اومدی
کوک:ات این عکسا چیه؟
و عکسا رو پرت میکنه رو میز
ات:کوک اینا فتوشاپه تو که همچین چیزی رو باور نمیکنی
کوک:چقدر احمق بودم که به تو هم اعتماد کردم تو به من خیانت کردی
ات:من به تو خیانت نکردم
کوک:خفه شو هر.زه(و به بادیگارداش اشاره میکنه که ببرنت تو اتاق ش.ک.ن.ج.ه)
خودش میره تو اتاق ش.ک.ن.ج.ه و در رو قفل میکنه بعد میره سراغ شلاق ها و کلفت ترینشون رو انتخاب میکنه و میره سراغ ات و بهش میگه
کوک:حالا که خیانت کردی طعم دردش هم بچش
و شروع میکنه به شلاق زدن ات بعد از ۲۰۰ ضربه شلاق دست بر میداره میبینه از پشت ات داره خون میاد و ات داره گریه میکنه
ات:کوک من بهت خیانت نکردم چرا نمیفهمی(با داد و گریه)
کوک:مگه نگفتم خفه شو و میره سراغ یه میله
میله رو داغ میکنه و میره سراغ ات و میله رو میزاره رو بدنش که جیغ ات در میاد
ات:کوک بس کن(گریه)
کوک بعد از اینکه ات رو ش.ک.ن.ج.ه داد به بادیگاردا میگه ات رو ببرن خونه ی خود ات
ات ویو:کوک بعد از اینکه ش.ک.ن.ج.م دا به بادیگارداش گفت من رو ببرن خونه ی خودم منو جلوی در خونم پرت کردن بیرون بدنم خیلی درد میکرد به زور از جام بلند شدم و زنگ در رو زدم آجوما درو باز کرد با ترس منو آورد داخل خونه و من رو خوابوند رو مبل و به خدمتکارا گفت که برن قرص مسکن و پماد و باند بیارن آجوما بعد از پانسمان کردن بدنم کنارم نشست و ازم قضیه رو پرسید منم براش تعریف کردم و تو بغلش گریه کردم.
لایک و حمایت فراموش نشه کیوتا🥺❤
وقتی اکسش عکس ات رو با یه پسر دیگه به کوک نشون میده و کوک ات دو کلی ش.ک.ن.ج.ه میده و برمیگرده پیش اکسش ولی میفهمه که اونا فتوشاپ بودن و بعد کلی التماس برمیگردیم پیشش
پارت ۱
یونا:اکس کوک
کوک:همتون میشناسید
ات:دوست دختر کوک که بزودی می خوان با هم ازدواج کنن
کوک ویو:تو شرکت تو اتاقم بودم که یونا یهو وارد اتاقم شد و گفت
یونا:سلام اوپا دلم برات تنگ شده بود
کوک:گمشو بیرون یونا
یونا:نه دیگه نشد اومدم باهات صحبت کنم
کوک:من هیچ حرفی با توی خیانت کار ندارم
یونا:اوپا من خیانت نکردم پسره مجبورم کرد
کوک:تو که راست میگی فکر کردی نمیفهمم تو با خواست خودت بهم خیانت کردی
یونا:حالا از این بگذریم از دوست دخترت خبر داری که چیکار می کنه؟
کوک:منظورت چیه؟
(یونا عکسا رو به کوک میده)
کوک:نه امکان نداره ات به من خیانت نمیکنه
یونا:حالا که کرده اگه میخواستی باهم باشیم تا شب یه زنگ بهم بزن منتظرتم و یه چشمک به کوک میزنه و میره
کوک با سرعت به سمت خونه میره و درو یاز میکنه
ات:سلام کوک خوش اومدی
کوک:ات این عکسا چیه؟
و عکسا رو پرت میکنه رو میز
ات:کوک اینا فتوشاپه تو که همچین چیزی رو باور نمیکنی
کوک:چقدر احمق بودم که به تو هم اعتماد کردم تو به من خیانت کردی
ات:من به تو خیانت نکردم
کوک:خفه شو هر.زه(و به بادیگارداش اشاره میکنه که ببرنت تو اتاق ش.ک.ن.ج.ه)
خودش میره تو اتاق ش.ک.ن.ج.ه و در رو قفل میکنه بعد میره سراغ شلاق ها و کلفت ترینشون رو انتخاب میکنه و میره سراغ ات و بهش میگه
کوک:حالا که خیانت کردی طعم دردش هم بچش
و شروع میکنه به شلاق زدن ات بعد از ۲۰۰ ضربه شلاق دست بر میداره میبینه از پشت ات داره خون میاد و ات داره گریه میکنه
ات:کوک من بهت خیانت نکردم چرا نمیفهمی(با داد و گریه)
کوک:مگه نگفتم خفه شو و میره سراغ یه میله
میله رو داغ میکنه و میره سراغ ات و میله رو میزاره رو بدنش که جیغ ات در میاد
ات:کوک بس کن(گریه)
کوک بعد از اینکه ات رو ش.ک.ن.ج.ه داد به بادیگاردا میگه ات رو ببرن خونه ی خود ات
ات ویو:کوک بعد از اینکه ش.ک.ن.ج.م دا به بادیگارداش گفت من رو ببرن خونه ی خودم منو جلوی در خونم پرت کردن بیرون بدنم خیلی درد میکرد به زور از جام بلند شدم و زنگ در رو زدم آجوما درو باز کرد با ترس منو آورد داخل خونه و من رو خوابوند رو مبل و به خدمتکارا گفت که برن قرص مسکن و پماد و باند بیارن آجوما بعد از پانسمان کردن بدنم کنارم نشست و ازم قضیه رو پرسید منم براش تعریف کردم و تو بغلش گریه کردم.
لایک و حمایت فراموش نشه کیوتا🥺❤
۱۹.۰k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.