کوک یادتون که نرفته دخترتون الان برده منه و از اونجایی ک

کوک: یادتون که نرفته دخترتون الان برده منه و از اونجایی که هرکاری بخوام باهاش میکنم لازم ندیدم تو این مهمونی حضور داشته باشه

پ.ات جونگکوک آت الان کجاست

کوک تو اتاقش و کلیدش فقط دست منه

م.ات ی..یعنی زندانیش کردی (گریه)

که خانم کیم افتاد زمین و مامانم رفت کمکش

م.کوک: پسره ی پرو فکر کردی با زندانی کردن چندتا دختر پادشاهی ؟نمیدونم به کی رفتی من حتی راضی نشدیم یه خدمتکار بیاد عمارت و با حقوق برامون کار کنه اون وقت تو دخترا رو از خانواده هاشن میخری

کوک :ببخشید مادر ولی اونا الان ماله منن و خانواده هاشون حتما نمی‌خواست نشون کن به من فروختن

که یهو بابام اومد

پ.کوک :خب بسه بریم سر جلسه
بعد راجبش بحث میکنیم
همه: اکی

بعد جلسه

ویو کوک

م.ات: می‌خوام دخترمو ببینم
کوک: حتما
مامانم اومد و زد تو سرم
م.کوک پسره ی کله شق چطور دلت میاد مادر و از بچش جدا کنی
کوک: مادر م..

پرید وسط حرفم

م.کوک حرف نباشه
پ.کوک خب عزیزم اون برده رو خریده با پول و به نظرم مشکل ندارد

کوک خانم کیم دنبالم بیاین

ویو آت

تو اتاقم بودم و حوصله م سر رفته بود که قفل در باز شد ارباب و مامانم بودن
تا مامانم و دیدم پریدم بقلش

ات :مامانیییی دلم برات تنگ شده بود
م.ات منم همینطور
دیدگاه ها (۰)

کوک کیم آت (محکم)از بقل مامانم جدا شدم و به ارباب تعظیم کردم...

توجه توجه این پارت اشک اوره و اگه بیماری قلبی دارین نخونین🥲 ...

ویو آتبی رحم من اصلا نمی‌دونم اون دستگاه چیه ولی خب ج.ه هارو...

ات ه..هیچی کوک امشب از اتاقت در نمیای بیرون فهمیدی؟ (جدی)ات ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

ازدواج اجباریP:3

پارت آخرآنچه گذشت: از دستشویی امدم بیرون که دیدم......یهو یو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط