توجه توجه این پارت اشک اوره و اگه بیماری قلبی دارین نخونی
توجه توجه این پارت اشک اوره و اگه بیماری قلبی دارین نخونین🥲 مطمئنم که اولین پارتی میشه که این مدلی خوندین اگه آره تو کامنتا بگین
ویو آت
داشتم با مامانم حرف میزدم که صدای عربده های عمو و شنیدم و رفتم پایین
ات سقطش میکنم
م.کوک :خفه شو مرد حق نداری نوه مو سقط کنیییی
کوک :من گردن نمیگیرمش
م.کوک تو غلط میکنی
کوک: آت گمشو تو اتاقت
خیلی ناراحت شدم ولی فقط یه برده ام
ات چشم( بغض)
رفتم تو اتاقم
م.کوک من با تو کار دارم چرا سر دختر عموت خالی میکنی
کوک اون بردمه نه دختر عموممم( عربده)
ویو کوک
مامانم اومد و از دستم گرفت کشیدم سمت اتاق شکنجه خدارو شکر اون اتاقی نبود که لیا رو سرویس کردم
م.کوک فکر کردی فقط بابات و خودت مافیایین
که یه شلاق بزرگ برداشت
م.کوک لباستو در بیار
کوک چشم
لباسمو در آوردم
م.کوک تا ۱۰۰۰ میشماری
۱۰۰۰ خیلی زیاد بود ولی عیبی ندارد
کوک چشم مادر
شلاق و برداشت و فرود آورد رو بدنم همینطور میشموردم
کوک یک..دو ...سه..چهار....نهصد و نود نه هزار
شلاق و انداخت اونور کل بدنم کبود بود ولی اصلا به روی خودم نیاوردم تا اینکه شوک و آورد و آخرین درجه رو زد
م.کوک گمشو بخواب روی تخت
کوک چ..چش..چشم( درد داشت)
خوابیدم که اونو آورد و گذاشت رو بدن خونیم
کوک ا..ای..آیی
م.کوک صدات نیادددد عربده
کوک ....
صدبار روم آورد و هرکسی بود تا الان مرده بود
لنگ لنگان رفتم سمت در لباسمو پوشیدم
کوک مادر میتونم برم ؟(اروم و ضعیف)
م.کوک گمشو
و رفتم پایین که بابام اومد سمتم
پ.کوک پسرم چیشده
کوک ه..هیچ...هیچی پدر یکم خستم میرم بالا
پ.کوک باشه پسرم
که دستشو گذاشت رو کمرم احساس کردم الان میمیرم خیلی درد میکنه ولی من مافیام و اصلا مهم نیست همیشه موقع که بچه بودم شکنجه میشدم ولی دریغ از یک اشک فقط منتظر لحظه انتقامم
برای پارت بعد چندتا پارت جدید رو همشو به ۵۰ لایک برسونین
ویو آت
داشتم با مامانم حرف میزدم که صدای عربده های عمو و شنیدم و رفتم پایین
ات سقطش میکنم
م.کوک :خفه شو مرد حق نداری نوه مو سقط کنیییی
کوک :من گردن نمیگیرمش
م.کوک تو غلط میکنی
کوک: آت گمشو تو اتاقت
خیلی ناراحت شدم ولی فقط یه برده ام
ات چشم( بغض)
رفتم تو اتاقم
م.کوک من با تو کار دارم چرا سر دختر عموت خالی میکنی
کوک اون بردمه نه دختر عموممم( عربده)
ویو کوک
مامانم اومد و از دستم گرفت کشیدم سمت اتاق شکنجه خدارو شکر اون اتاقی نبود که لیا رو سرویس کردم
م.کوک فکر کردی فقط بابات و خودت مافیایین
که یه شلاق بزرگ برداشت
م.کوک لباستو در بیار
کوک چشم
لباسمو در آوردم
م.کوک تا ۱۰۰۰ میشماری
۱۰۰۰ خیلی زیاد بود ولی عیبی ندارد
کوک چشم مادر
شلاق و برداشت و فرود آورد رو بدنم همینطور میشموردم
کوک یک..دو ...سه..چهار....نهصد و نود نه هزار
شلاق و انداخت اونور کل بدنم کبود بود ولی اصلا به روی خودم نیاوردم تا اینکه شوک و آورد و آخرین درجه رو زد
م.کوک گمشو بخواب روی تخت
کوک چ..چش..چشم( درد داشت)
خوابیدم که اونو آورد و گذاشت رو بدن خونیم
کوک ا..ای..آیی
م.کوک صدات نیادددد عربده
کوک ....
صدبار روم آورد و هرکسی بود تا الان مرده بود
لنگ لنگان رفتم سمت در لباسمو پوشیدم
کوک مادر میتونم برم ؟(اروم و ضعیف)
م.کوک گمشو
و رفتم پایین که بابام اومد سمتم
پ.کوک پسرم چیشده
کوک ه..هیچ...هیچی پدر یکم خستم میرم بالا
پ.کوک باشه پسرم
که دستشو گذاشت رو کمرم احساس کردم الان میمیرم خیلی درد میکنه ولی من مافیام و اصلا مهم نیست همیشه موقع که بچه بودم شکنجه میشدم ولی دریغ از یک اشک فقط منتظر لحظه انتقامم
برای پارت بعد چندتا پارت جدید رو همشو به ۵۰ لایک برسونین
- ۱۳.۸k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط