پارت
پارت۸
فصل دوم
صونیا:اها دخترجون خوبی
یکمی نزدیک تر رفت که با چهره زخم وزیلی جین ائه روبه رو شد
صونیا:جین ائه خوبی
جین ائه:تروخدا کمکم کن
صونیا:چطور اخه من الان پرواز به سمت کره دارم
جین ائه:منم با خودت ببر خواهش میکنم(گریه)
صونیا:باشه باشه من دوتا بلیط گرفته بودم بیا میبرمت
صونیا به جین ائه کمک کرد و یه لباس براش پوشوند و با خودش به فرودگاه برد
حال جین ائه خوب نبود ولی تا کره رو تونست صبر کنه
وقتی به کره رسیدن توی فرودگاه دیگه حین ائه جونی براش نموند و بیهوش شد
صونیا سریع به امبولانس زنگ زد و جین ائه رو به بیمارستان بردن
صونیا سریع با جونگکوک تماس گرفت و همه چی رو بهش گفت
جونگکوک خیلی زود خودشو رسوند به بیمارستان
دکتر داشت با صونیا حرف میزد وقتی جونگکوک رسید حرف دکتر هم تموم شد و رفت
جونگکوک:چش شده ها چرا اینجوری شده چطور دیدیش دکتر چی گفت
صونیا:من وقتی داشتم میومدم کره دیدمش که داشت خودشو سر زمین میکشوند التماسم کرد تا باخودم بیارمش منم آوردمش و وقتی رسیدیم از هوش رفت دکتر میگه بهش تج*اوز شده
جونگکوک بعد از اینکه حرفای صونیا رو شنید دستاش یخ زد خیلی زود به تهیونگ زنگ زد
ولی تهیونگ با صدای خوابالو جواب داد
جونگکوک:تهیونگ خوابیدی
تهیونگ:چیشده
جونگکوک:جین ائه کجاست
تهیونگ:معلومه تو اتاقش
جونگکوک:نه نیست اون اینجا پیش منه
تهیونگ:چی امکان نداره
تهیونگ خیلی زود بلند شد و به اتاق جین ائه رفت که باجای خالی جین ائه مواجه شد
تهیونگ:ولی من بعد از اینکه مطمئن شدم خوابه خودمم رفتم خوابیدم
جونگکوک:پس چرا الان اینجاس
تهیونگ :راستش دیشب اصرار داشت بره کلاب من قبول نمیکردم تا اینکه خودش رفت سعی کردم مانع رفتنش بشم ولی اون منو کنار زد و رفت هرکاری کردم نشد که مانعش بشم من حتی خیلی بیدار بودم و منتظرش بودم ولی اون نیومد حتی توی کلاب و گشتم ولی با چیزی که دیدم
که جونگکوک حرف تهیونگ و قط کرد و گفت
جونگکوک:باشه باشه هیچی نگو بعدا بهت زنگ میزنم
تهیونگ جوری رفتار کرده بود که انگاری از هیچی خبر نداره و تازه جین ائه رو مقصر نشون داده بود
جونگکوک وارد اتاق شد و دید جین ائه مثل ابر بهاری داره گریه میکنه
جونگکوک:کار کی بوده
جین ائه:بهت گفته بودم گفته بودم تنهام نذار ولی تو گذاشتیم و رفتی الان میپرسی کار کی بوده معلومه کاره اون بوده کار دوست خوبت بوده همش کاره تهیونگه(گریه)
جونگکوک:امکان نداره
جین ائه:چرا داره اون همه اینکارارو کرد(گریه)
جونگکوک:بسه دروغ نگو
جین ائه:دروغ نمیگم چرا حرف منو باور نمیکنی
جونگکوک:بسه گفتم همش دروغه
.........................
فصل دوم
صونیا:اها دخترجون خوبی
یکمی نزدیک تر رفت که با چهره زخم وزیلی جین ائه روبه رو شد
صونیا:جین ائه خوبی
جین ائه:تروخدا کمکم کن
صونیا:چطور اخه من الان پرواز به سمت کره دارم
جین ائه:منم با خودت ببر خواهش میکنم(گریه)
صونیا:باشه باشه من دوتا بلیط گرفته بودم بیا میبرمت
صونیا به جین ائه کمک کرد و یه لباس براش پوشوند و با خودش به فرودگاه برد
حال جین ائه خوب نبود ولی تا کره رو تونست صبر کنه
وقتی به کره رسیدن توی فرودگاه دیگه حین ائه جونی براش نموند و بیهوش شد
صونیا سریع به امبولانس زنگ زد و جین ائه رو به بیمارستان بردن
صونیا سریع با جونگکوک تماس گرفت و همه چی رو بهش گفت
جونگکوک خیلی زود خودشو رسوند به بیمارستان
دکتر داشت با صونیا حرف میزد وقتی جونگکوک رسید حرف دکتر هم تموم شد و رفت
جونگکوک:چش شده ها چرا اینجوری شده چطور دیدیش دکتر چی گفت
صونیا:من وقتی داشتم میومدم کره دیدمش که داشت خودشو سر زمین میکشوند التماسم کرد تا باخودم بیارمش منم آوردمش و وقتی رسیدیم از هوش رفت دکتر میگه بهش تج*اوز شده
جونگکوک بعد از اینکه حرفای صونیا رو شنید دستاش یخ زد خیلی زود به تهیونگ زنگ زد
ولی تهیونگ با صدای خوابالو جواب داد
جونگکوک:تهیونگ خوابیدی
تهیونگ:چیشده
جونگکوک:جین ائه کجاست
تهیونگ:معلومه تو اتاقش
جونگکوک:نه نیست اون اینجا پیش منه
تهیونگ:چی امکان نداره
تهیونگ خیلی زود بلند شد و به اتاق جین ائه رفت که باجای خالی جین ائه مواجه شد
تهیونگ:ولی من بعد از اینکه مطمئن شدم خوابه خودمم رفتم خوابیدم
جونگکوک:پس چرا الان اینجاس
تهیونگ :راستش دیشب اصرار داشت بره کلاب من قبول نمیکردم تا اینکه خودش رفت سعی کردم مانع رفتنش بشم ولی اون منو کنار زد و رفت هرکاری کردم نشد که مانعش بشم من حتی خیلی بیدار بودم و منتظرش بودم ولی اون نیومد حتی توی کلاب و گشتم ولی با چیزی که دیدم
که جونگکوک حرف تهیونگ و قط کرد و گفت
جونگکوک:باشه باشه هیچی نگو بعدا بهت زنگ میزنم
تهیونگ جوری رفتار کرده بود که انگاری از هیچی خبر نداره و تازه جین ائه رو مقصر نشون داده بود
جونگکوک وارد اتاق شد و دید جین ائه مثل ابر بهاری داره گریه میکنه
جونگکوک:کار کی بوده
جین ائه:بهت گفته بودم گفته بودم تنهام نذار ولی تو گذاشتیم و رفتی الان میپرسی کار کی بوده معلومه کاره اون بوده کار دوست خوبت بوده همش کاره تهیونگه(گریه)
جونگکوک:امکان نداره
جین ائه:چرا داره اون همه اینکارارو کرد(گریه)
جونگکوک:بسه دروغ نگو
جین ائه:دروغ نمیگم چرا حرف منو باور نمیکنی
جونگکوک:بسه گفتم همش دروغه
.........................
- ۴.۸k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط