جرعتحقیقت

#جرعت_حقیقت
پارت 19🥂



ویو کوک:
دوروز دیگه کار باند تموم میشد باید ادم استخدام میکردم
یه چندتا آگهی زدیم و رفتیم خونه
ویو ات:
داشتم با آجوما غذا درست میکردم که یوجین اومد خونه
یوجین: سلام من اومدم
آجوما: خوش اومدی پسرم
یوجین: ات میشه یه لحظه بیای
ات: چی من اره میام
خیلی استرس داشتم چیکار داشت یعنی؟
اگه میخواست شکنجم کنه چی؟
اگه خواست بکشتم؟
کلی فکر توی سرم بود که رفتم داخل اتاقش
یوجین: بشین روی تخت
نشستم روی تخت که خودشم نشست
ات: امم با من چیکار داری؟
یوجین: میخام یه حقیقتیو بهت بگم
ات: بله
یوجین: خب من حقیقتش هلنو دوست ندارمو میخام ازش انتقام بگیرم میدونم توام دنبال انتقام از هلنی
ات: چی واقعا؟ ولی انتقام واسه چی؟
یوجین: قبلا پدر هلن برادر منو کشته و هلنم دست داشته میخام هلنو زمین بزنم میشه کمکم کنی؟
ات: خب اگه بزاری به کوک خبر بده اره
یوجین: فقط، اجازه داری بهش بگی مشکلی نیست و چند وقت دیگه خودم میام
ات: میشه حضوری ببینمش؟
یوجین: نه بیا این گوشیو بگیر
ات: مرسی
مکالمه
ات: الو کوک
کوک: الو ات خودتی قشنگم کجایی؟
ات: کوک اروم باش من جام خوبه خب اینجا همه چیز دارم فقط الان دارم به یکی کمک میکنم که انتقام بگیره و به منم نیاز داره خودم چند روز دیگه میام پیشت خدافظ
کوک: چی نه قط نکن
پایان مکالمه

ادامه دارد......
دیدگاه ها (۰)

یونتان زندس

#جرعت_حقیقت پارت 20🥂ات: بیا قطع کردم(گوشیو داد بهش) یوجین: ا...

#جرعت_حقیقت پارت 18🥂ویو کوک: صبح تیم مافیا اومدن خونمون اسم ...

بگین؟

پارت ۲انچه گذشت: رفتم به پدر ات زنگ بزنم که......دیدم جیهوپ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط