رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ماهور
#پارت_163
_چیشد؟
ملیس:هیچی خودش داره میاد
_خوبه
یکم بعد ماشین رامین جلومون ترمز زد شیشه رو داد پایین: نه اشتباه شده
_سلام!
رامین لبخندی زد:اشتباه اومدم!
ملیس: چطور؟
رامین: والااومدم دنبال س تادختر کوچولو الان با سه تا خانوم خوشگل روبروشدم
ملیس: خیلی بامزه ای عزیزم!باز کن درو
فاطینا:ما خسته شدیما از صب اینجا!
_والا همچین صبحم نبود! ساعت 10 اومدیم فقطموهاشو رنگ کردن! بعدم که کلی طولش دادیم ناهار خوردن همگی!
ملیس: الانم دم غروبه خب!خیلی طولش دادن
فاطینا:نه بنده خداها چهارتا عروس انگار ارایش کردن کارشونم درسته بابا!
_آره خداییش زحمت کشیدن
رامین: اره میگم که لولو تحویل گرفتن هلو تحویل دادن!
دهنمو کج کردم
_دامادیتو ببینم شکلات!بس ک تو شیرینی میترسم بدزدنت!
فاطینا:رامین این درو باز کن پاشنه کفشا رو مخه
رامین: اینجاست که میگن پاشنه تخت بپوشین وسلام شماها امشب با اینا چجوری راه میرید میرقصید؟!
ملیسا: توکاریت نباشه عشقم ما کارمونو بلدیم!
_آخه میدونی ازوقتی سپنتا اومد دنبال بهار اینجاییم سرپا!
رامین قفل درو زدو سوار شدیم
فاطینا: اخیش راحت شدم
رامین: ماهور کو! گوشیشو جواب نداد
_مخ سامیو زدم ببرتش باخودشون آرایشگاه!
رامین: منکه صب اونجا بودم سامیو ماهور نبودن اگه بعد رفتن که هیچی! حالا فوقش این بره هم نه میزاره دست ب موهاش بزنن نه صورتش!
ملیسا:اخه داداش بنده همینجوریش خیلی جذابه لازم نیست خو همه چی بش میاد
رامین:امشب خیلی شلوغ میشه تالار اصا باورتون میشه چقدر کارت دعوت زدیم!؟ جالب اینجاست اکثرا مهمونای خانواده دامادن! هرکی به فکرشون رسیده دعوت کردن! در حدی که اون وسط گم میشید یعنی!
ملیس: عادیه! عروسیا اینجوری پیشمون!
فاطینا: ان شاء الله عروسی خودتون!
ملیسا:اول شما عزیزم! در جریان اتفاقات هستم!
_چیشده ک من خبر ندارم؟!
ملیسا: این دوستمون نامحسوس داره مخ سامی مونو میزنه بعد جلو ما خودشو میزنه به اون راه!
فاطی:من؟نه بابا چه مخ زدنی
ملیس چشو ابرویی اومد و ساکت شدن
وقتی رسیدیم به تالار پیاده شدیم رفتیم تو
ملیسا: اول بریم بالا از شر این مانتو خلاص شم! زده ب سرم جمع کنم برم خارج!
_رامین چی!؟
ملیس بغض کرد: اره اون نمیاد عمرا! خانوادش اینجان بعد نبود پدرش همیشه هوای رهاو مامانشو داشته و کجا ول کنه کارو زندگیشو بیاد!
فاطی: بیخیال این فعلا! تو که میخواستی با مامانت بری المان چیشد؟
_رامین چی!؟
ملیس بغض کرد: اره اون نمیاد عمرا! خانوادش اینجان بعد نبود پدرش همیشه هوای رهاو مامانشو داشته و کجا ول کنه کارو زندگیشو بیاد!
فاطی: بیخیال این فعلا! تو که میخواستی با مامانت بری المان چیشد؟...
#دورترین_نزدیک
#جذاب #زیبا #بینظیر #شیک #قشنگ #BEAUTIFUL_NICE
_چیشد؟
ملیس:هیچی خودش داره میاد
_خوبه
یکم بعد ماشین رامین جلومون ترمز زد شیشه رو داد پایین: نه اشتباه شده
_سلام!
رامین لبخندی زد:اشتباه اومدم!
ملیس: چطور؟
رامین: والااومدم دنبال س تادختر کوچولو الان با سه تا خانوم خوشگل روبروشدم
ملیس: خیلی بامزه ای عزیزم!باز کن درو
فاطینا:ما خسته شدیما از صب اینجا!
_والا همچین صبحم نبود! ساعت 10 اومدیم فقطموهاشو رنگ کردن! بعدم که کلی طولش دادیم ناهار خوردن همگی!
ملیس: الانم دم غروبه خب!خیلی طولش دادن
فاطینا:نه بنده خداها چهارتا عروس انگار ارایش کردن کارشونم درسته بابا!
_آره خداییش زحمت کشیدن
رامین: اره میگم که لولو تحویل گرفتن هلو تحویل دادن!
دهنمو کج کردم
_دامادیتو ببینم شکلات!بس ک تو شیرینی میترسم بدزدنت!
فاطینا:رامین این درو باز کن پاشنه کفشا رو مخه
رامین: اینجاست که میگن پاشنه تخت بپوشین وسلام شماها امشب با اینا چجوری راه میرید میرقصید؟!
ملیسا: توکاریت نباشه عشقم ما کارمونو بلدیم!
_آخه میدونی ازوقتی سپنتا اومد دنبال بهار اینجاییم سرپا!
رامین قفل درو زدو سوار شدیم
فاطینا: اخیش راحت شدم
رامین: ماهور کو! گوشیشو جواب نداد
_مخ سامیو زدم ببرتش باخودشون آرایشگاه!
رامین: منکه صب اونجا بودم سامیو ماهور نبودن اگه بعد رفتن که هیچی! حالا فوقش این بره هم نه میزاره دست ب موهاش بزنن نه صورتش!
ملیسا:اخه داداش بنده همینجوریش خیلی جذابه لازم نیست خو همه چی بش میاد
رامین:امشب خیلی شلوغ میشه تالار اصا باورتون میشه چقدر کارت دعوت زدیم!؟ جالب اینجاست اکثرا مهمونای خانواده دامادن! هرکی به فکرشون رسیده دعوت کردن! در حدی که اون وسط گم میشید یعنی!
ملیس: عادیه! عروسیا اینجوری پیشمون!
فاطینا: ان شاء الله عروسی خودتون!
ملیسا:اول شما عزیزم! در جریان اتفاقات هستم!
_چیشده ک من خبر ندارم؟!
ملیسا: این دوستمون نامحسوس داره مخ سامی مونو میزنه بعد جلو ما خودشو میزنه به اون راه!
فاطی:من؟نه بابا چه مخ زدنی
ملیس چشو ابرویی اومد و ساکت شدن
وقتی رسیدیم به تالار پیاده شدیم رفتیم تو
ملیسا: اول بریم بالا از شر این مانتو خلاص شم! زده ب سرم جمع کنم برم خارج!
_رامین چی!؟
ملیس بغض کرد: اره اون نمیاد عمرا! خانوادش اینجان بعد نبود پدرش همیشه هوای رهاو مامانشو داشته و کجا ول کنه کارو زندگیشو بیاد!
فاطی: بیخیال این فعلا! تو که میخواستی با مامانت بری المان چیشد؟
_رامین چی!؟
ملیس بغض کرد: اره اون نمیاد عمرا! خانوادش اینجان بعد نبود پدرش همیشه هوای رهاو مامانشو داشته و کجا ول کنه کارو زندگیشو بیاد!
فاطی: بیخیال این فعلا! تو که میخواستی با مامانت بری المان چیشد؟...
#دورترین_نزدیک
#جذاب #زیبا #بینظیر #شیک #قشنگ #BEAUTIFUL_NICE
۶.۳k
۰۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.