رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_164
ملیسا: اولش که عقد بهار اینا بعدشم دانشگاهو اون ماجرا برام پیش اومدو نشد! مامان میگه بریم کل تابستونو من نمیتونم! دلم تنگ میشه برا بابام برا بچه ها شماها خصوصا ماهور و رامین! نمیتونم نبینمشون که... نمیرم پس! ببینم چی میشه
شالومانتوررودرآوردیمواومدیم پایین واقعنم خیلی شلوغ بودخبری ازسامیو ماهورنبودعروس دامادم هنوزاز باغی ک برای عکس گرفتن رفته بودن نیومدن رفتیم سمت رامینو حرف میزدیم
_ اینجاواقعا بدجورشلوغ شد!
رامین: گفتم که یه ایل دعوت شدن!
ملیسا:عادیه برامون که عادت کردیم به این جمعای به ظاهر دوستانه که اکثرنشون الان حسودی میکننو کلی غیبت! فقط اومدن لذتشو ببرن دوتا فحشم میدن میرن!البته سپنتا جان کم اتیش نسوزوندن تو فامیل که معروف نباشن الان!
خلاصه کورشه اونی که نخواد خوشبختی اینارو ببینه!
_ملیس!
ملیسا:جونم
_خدارو هر روز شکر میکنم که برات اتفاقی نیفتاد! همین لحن حرف زدنت اصلا مث یه بچه کوچولوی تخس غر میزنی!
فاطینا: دیگه ادامه نده تتر این جلو رامین پررو میشه!
ملیسا: پررو عم بشم حق دارم شنیدم کل روزو رژه میرفتین تو بیمارستان شبم اخر شب بزور جمع تون کردن!
رامین: اره خب! حالمون خیلی بد بود توچرا مراقب خودت نیستی آخه؟!
_رامین مونده بود چیکار کنه قدر این پسر رو بدون!ماهورم که هیچی کم مونده بود سپنتا رو بزنه! محل هیچکی نمیذاشت!
ملیسا: اره حسادتتون تحریک شد؟ همه چقد دوسم دارن خصوصا داداشم و عشقم
فاطی: یعنی ما نداریم!
ملیسا: شمام دارین ولی شنیدم داداش جونم چه حالی بوده اصلا کجاست الان
گوشیشو برداشت زنگ بزنه به ماهور
ملیس: داداشی
...
کجایی؟!
...
باشه زودتر بیاین!
_کجا موندن!
ملیسا:ترافیک! مث همیشه دیگه!
فاطینا: اوه از الان تو ترافیکن خدابدونه کی میرسن!
ملیسا: میگم فاطی! ی روز دعوتمون میکنی خونتون! خیلی دوسدارم اشنا شم با خانوادت!
فاطینا: البته! من بارها گفتم نیومدین! یه خواهر دارم فقط و مادر پدرم
ملیس: سایشون بالا سرتون باشه!
فاطی: مرسی، همچنین
پکر یاد خودم افتاد که هیچکسو ندارم! نمیدونم چیکار کردم که تقاصش این بود! خب خدا همشون ب کنار چرا باباییمو گرفتی! بهت گفته بودم همه نباشن اون باشه چیزی نمیخوام ازت! حاضرم تموم زندگیمو بدم یبار دیگه ببینمش بغلش کنم کاش از عمر من میدادی بهش! حداقل بیشتر میتونستم باهاش باشم! کاش خانوادم پشتم بودن! کاش یبارم که شده تو این دنیا یکی منو میخواست! از اون خواستن واقعیا!
کاش اونی که اسم عمو روشه مث عموی ملیس! مث بقیه عموهای دیگه برام پدری میکرد! کاش امیرپارسا ادم بودو انقد خودخواهانه عاشق من نبود! کاش سپهر منو به دختری که برای ازدواج براش همچین شرطی گذاشت نمیفروخت! کاش مادرم دلش برای دخترش میسوخت!...
#دورترین_نزدیک
#خاص #زیبا #بینظیر #قشنگ #هنری
ملیسا: اولش که عقد بهار اینا بعدشم دانشگاهو اون ماجرا برام پیش اومدو نشد! مامان میگه بریم کل تابستونو من نمیتونم! دلم تنگ میشه برا بابام برا بچه ها شماها خصوصا ماهور و رامین! نمیتونم نبینمشون که... نمیرم پس! ببینم چی میشه
شالومانتوررودرآوردیمواومدیم پایین واقعنم خیلی شلوغ بودخبری ازسامیو ماهورنبودعروس دامادم هنوزاز باغی ک برای عکس گرفتن رفته بودن نیومدن رفتیم سمت رامینو حرف میزدیم
_ اینجاواقعا بدجورشلوغ شد!
رامین: گفتم که یه ایل دعوت شدن!
ملیسا:عادیه برامون که عادت کردیم به این جمعای به ظاهر دوستانه که اکثرنشون الان حسودی میکننو کلی غیبت! فقط اومدن لذتشو ببرن دوتا فحشم میدن میرن!البته سپنتا جان کم اتیش نسوزوندن تو فامیل که معروف نباشن الان!
خلاصه کورشه اونی که نخواد خوشبختی اینارو ببینه!
_ملیس!
ملیسا:جونم
_خدارو هر روز شکر میکنم که برات اتفاقی نیفتاد! همین لحن حرف زدنت اصلا مث یه بچه کوچولوی تخس غر میزنی!
فاطینا: دیگه ادامه نده تتر این جلو رامین پررو میشه!
ملیسا: پررو عم بشم حق دارم شنیدم کل روزو رژه میرفتین تو بیمارستان شبم اخر شب بزور جمع تون کردن!
رامین: اره خب! حالمون خیلی بد بود توچرا مراقب خودت نیستی آخه؟!
_رامین مونده بود چیکار کنه قدر این پسر رو بدون!ماهورم که هیچی کم مونده بود سپنتا رو بزنه! محل هیچکی نمیذاشت!
ملیسا: اره حسادتتون تحریک شد؟ همه چقد دوسم دارن خصوصا داداشم و عشقم
فاطی: یعنی ما نداریم!
ملیسا: شمام دارین ولی شنیدم داداش جونم چه حالی بوده اصلا کجاست الان
گوشیشو برداشت زنگ بزنه به ماهور
ملیس: داداشی
...
کجایی؟!
...
باشه زودتر بیاین!
_کجا موندن!
ملیسا:ترافیک! مث همیشه دیگه!
فاطینا: اوه از الان تو ترافیکن خدابدونه کی میرسن!
ملیسا: میگم فاطی! ی روز دعوتمون میکنی خونتون! خیلی دوسدارم اشنا شم با خانوادت!
فاطینا: البته! من بارها گفتم نیومدین! یه خواهر دارم فقط و مادر پدرم
ملیس: سایشون بالا سرتون باشه!
فاطی: مرسی، همچنین
پکر یاد خودم افتاد که هیچکسو ندارم! نمیدونم چیکار کردم که تقاصش این بود! خب خدا همشون ب کنار چرا باباییمو گرفتی! بهت گفته بودم همه نباشن اون باشه چیزی نمیخوام ازت! حاضرم تموم زندگیمو بدم یبار دیگه ببینمش بغلش کنم کاش از عمر من میدادی بهش! حداقل بیشتر میتونستم باهاش باشم! کاش خانوادم پشتم بودن! کاش یبارم که شده تو این دنیا یکی منو میخواست! از اون خواستن واقعیا!
کاش اونی که اسم عمو روشه مث عموی ملیس! مث بقیه عموهای دیگه برام پدری میکرد! کاش امیرپارسا ادم بودو انقد خودخواهانه عاشق من نبود! کاش سپهر منو به دختری که برای ازدواج براش همچین شرطی گذاشت نمیفروخت! کاش مادرم دلش برای دخترش میسوخت!...
#دورترین_نزدیک
#خاص #زیبا #بینظیر #قشنگ #هنری
۱۱.۳k
۰۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.