love is a killer
love is a killer
season.²
part.¹
ویو نویسنده
( و این گونه پسرک عشقش رو ترک کرد آیا واقعا این پایان همه چیز بود آیا ابن پایان این داستان عاشقانه بود آیا به همین سادگی پسرک عشقش رو تنها گذاشت )
# خیلی متاسفم ولی ایشون دیگه بین ما نیستن
( از هوش رفت )
ویو کوک
• دوماه بعد •
( از وقتی تهیونگ از بینمون رفته همه افسرده شدن و حالشون خرابه درسته تهیونگ سرد و بی رحم بود ولی مهربون و اروم بود توی این دوماه حال ات خیلی بد بود دوباره اقدام به خودکشی کرد یه با با تیخ رگ دستشو زد که زود خبر دار شدیم و نجات پیدا کرد یه بارم خاست خودش رو از بالکن پرت کنه که یورا جلوش رو گرفت منم حال بهتری ازشون ندارم تهیونگ تنها دوستم بود ( اشک از گونش سرازیر شد و لبخند تلخی زد ) روی تخت خودمو ولو کردم میخواستم برم حموم که گوشیم زنگ خورد گوشی رو برداشتم ناشناس بود قط کردم خواستم برم دوباره زنگ زد که جواب دادم )
؟؟ جونگکوک
× تو اسم منو از کجا میدونی
؟؟ الان وقت این حرفا نیست به کمکت نیاز دارم
× آقا لطفا مزاحم نشید
؟؟ جونگکوک منم ..........
ویو ات
( توی این دوماه خیلی بهم ریختم چند بار میخواستم خود کشی کنم اما جلوم رو گرفتن برا همین بیخیال شدم در بالکن رو باز کرده بودم و رو تخت نشسته بودم پاهام رو تو بغلم گرفته بودم و س.ی.گ.ا.ر میکشیدم یهو یکی در زد گفتم بیا تو یورا بود اومد کنارم نشست )
÷ پاشو بیا پایین به چیزی بخور چند روزه هیچی نخوردی زیر چشمات گود افتاده خودتو تو اینه دیدی
خب که چی فعلا میل ندارم
÷ ات تو اینجا بشینی و گریه کنی اون زنده میشه تو غذا نخوری اون زنده نمیشه پس بس کن ( داد و س..یگار ات رو از دستش گرف و پرت کرد اون ور )
پس ازم میخوای چیکار کنم هاااا چیکار کنم بدون اون شاد باشم و بخندم نمیتونم یورا نمیتونم میفهمی اون همه چیزم بود من بدون اون نمیتونم حتی یه لبخند کوچیک بزنم میفهمی اصلا میتونی درکم کنی ( داد و گریه )
÷ ات فکر کردی فقط خودتی که داری زجر میکشی
یورا از اتاقم برو بیرونننن
÷ ( رفت )
.
.
.
اصلا ادمین بهتر از من دیدین گفتم گناه دارید براتون بزارم 🤭
خب بگید ببینم چطور شده ؟؟؟
season.²
part.¹
ویو نویسنده
( و این گونه پسرک عشقش رو ترک کرد آیا واقعا این پایان همه چیز بود آیا ابن پایان این داستان عاشقانه بود آیا به همین سادگی پسرک عشقش رو تنها گذاشت )
# خیلی متاسفم ولی ایشون دیگه بین ما نیستن
( از هوش رفت )
ویو کوک
• دوماه بعد •
( از وقتی تهیونگ از بینمون رفته همه افسرده شدن و حالشون خرابه درسته تهیونگ سرد و بی رحم بود ولی مهربون و اروم بود توی این دوماه حال ات خیلی بد بود دوباره اقدام به خودکشی کرد یه با با تیخ رگ دستشو زد که زود خبر دار شدیم و نجات پیدا کرد یه بارم خاست خودش رو از بالکن پرت کنه که یورا جلوش رو گرفت منم حال بهتری ازشون ندارم تهیونگ تنها دوستم بود ( اشک از گونش سرازیر شد و لبخند تلخی زد ) روی تخت خودمو ولو کردم میخواستم برم حموم که گوشیم زنگ خورد گوشی رو برداشتم ناشناس بود قط کردم خواستم برم دوباره زنگ زد که جواب دادم )
؟؟ جونگکوک
× تو اسم منو از کجا میدونی
؟؟ الان وقت این حرفا نیست به کمکت نیاز دارم
× آقا لطفا مزاحم نشید
؟؟ جونگکوک منم ..........
ویو ات
( توی این دوماه خیلی بهم ریختم چند بار میخواستم خود کشی کنم اما جلوم رو گرفتن برا همین بیخیال شدم در بالکن رو باز کرده بودم و رو تخت نشسته بودم پاهام رو تو بغلم گرفته بودم و س.ی.گ.ا.ر میکشیدم یهو یکی در زد گفتم بیا تو یورا بود اومد کنارم نشست )
÷ پاشو بیا پایین به چیزی بخور چند روزه هیچی نخوردی زیر چشمات گود افتاده خودتو تو اینه دیدی
خب که چی فعلا میل ندارم
÷ ات تو اینجا بشینی و گریه کنی اون زنده میشه تو غذا نخوری اون زنده نمیشه پس بس کن ( داد و س..یگار ات رو از دستش گرف و پرت کرد اون ور )
پس ازم میخوای چیکار کنم هاااا چیکار کنم بدون اون شاد باشم و بخندم نمیتونم یورا نمیتونم میفهمی اون همه چیزم بود من بدون اون نمیتونم حتی یه لبخند کوچیک بزنم میفهمی اصلا میتونی درکم کنی ( داد و گریه )
÷ ات فکر کردی فقط خودتی که داری زجر میکشی
یورا از اتاقم برو بیرونننن
÷ ( رفت )
.
.
.
اصلا ادمین بهتر از من دیدین گفتم گناه دارید براتون بزارم 🤭
خب بگید ببینم چطور شده ؟؟؟
- ۷.۹k
- ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط