میخوایم بدونیم که اون رایحه چی بود فقط بهم اعتماد کن
ܢܚܟܿࡅ߳ܨ
քǟʀȶ : ⁵⁵
_میخوایم بدونیم که اون رایحه چی بود؛ فقط بهم اعتماد کن.
دیگه نتونست جلوی اشکاشو بگیره
+ش.. شما.. معلوم هست... چی میگید.
تهیونگ یاد روزی افتاد که جونگکوکشو جلوی همه مارک کرد.
درست مثل امروز اشکاشو دراورده بود .
طاقت نیاورد و پسر کوچیکو توی آغوشش کشید و بوسه ای به موهاش زد.
^این دنیا اینقدر کثیفه که حتی با اشکای توام پاک نمیشه .
هنوزم چشماش خیس بودن و لباش میلرزیدن ولی سعی کرد یه بار دیگه
سوالشو بپرسه
+چی... چی ازم میخواید؟
تهیونگ که همین الان هم میتونست به خوبی رایحه ناراحتی جونگکوک رو
حس کنه به سمت لوهان برگشت .
_اون دستگاه کوفتیتو روشن کن؛ نیاز به اون کار نیست. الانم میتونم حسش
کنم.
جونگکوک که متوجه شد ظاهرا دیگه قرار نیست کار خاصی بکنن کمی آروم گرفت و لوهان همون لحظه دستگاه کوچیکی که برای تشخیص فرومون ها بود رو روشن کرد و فقط چندثانیه کافی بود تا لبخند بزرگی روی لباش بشینه .
لوهان : حق با توئه ! این رایحه مال یه امگاس!
تهیونگ که دیگه توجهی به حرفای اون بتا نمیکرد بار دیگه سر جونگکوک
رو به سینش فشرد و اونو تو آغوش کشید .
لوهان متوجه شد تایم خوبی برای بقیه حرفاش نیست پس سریع بلند شد
ولی قبل از خارج شدن دوباره به سمت اونا برگشت .
لوهان : حتما باید بعدا راجبش صحبت کنیم. جونگکوک تازه 18سالش شده پس احتمالا وارد هیت بشه... شایدم رات.
تهیونگ با چشمای درشت به سمت لوهان برگشت ولی دیر شده بود و اون
بتا دیگه رفته بود .
هیچوقت فکر نمیکرد همه چیز اینقدر راجب پسر توی بغلش سخت بشه .
حتی نمیتونست حدس بزنه در آینده با چه چیزایی از این کوچولو روبه رو
میشه .
_خوبی؟
بی مقدمه مخاطب قرارش داد و دوباره توجهشو جلب کرد .
ادامه دارد...
فسقلیا یکی از کوچولوهامون گفتش که این پارتو نذاشتم. نوشته بودمااا ولی خب یادم رفت به بزرگی خودتون ببخشید🌷🌌
քǟʀȶ : ⁵⁵
_میخوایم بدونیم که اون رایحه چی بود؛ فقط بهم اعتماد کن.
دیگه نتونست جلوی اشکاشو بگیره
+ش.. شما.. معلوم هست... چی میگید.
تهیونگ یاد روزی افتاد که جونگکوکشو جلوی همه مارک کرد.
درست مثل امروز اشکاشو دراورده بود .
طاقت نیاورد و پسر کوچیکو توی آغوشش کشید و بوسه ای به موهاش زد.
^این دنیا اینقدر کثیفه که حتی با اشکای توام پاک نمیشه .
هنوزم چشماش خیس بودن و لباش میلرزیدن ولی سعی کرد یه بار دیگه
سوالشو بپرسه
+چی... چی ازم میخواید؟
تهیونگ که همین الان هم میتونست به خوبی رایحه ناراحتی جونگکوک رو
حس کنه به سمت لوهان برگشت .
_اون دستگاه کوفتیتو روشن کن؛ نیاز به اون کار نیست. الانم میتونم حسش
کنم.
جونگکوک که متوجه شد ظاهرا دیگه قرار نیست کار خاصی بکنن کمی آروم گرفت و لوهان همون لحظه دستگاه کوچیکی که برای تشخیص فرومون ها بود رو روشن کرد و فقط چندثانیه کافی بود تا لبخند بزرگی روی لباش بشینه .
لوهان : حق با توئه ! این رایحه مال یه امگاس!
تهیونگ که دیگه توجهی به حرفای اون بتا نمیکرد بار دیگه سر جونگکوک
رو به سینش فشرد و اونو تو آغوش کشید .
لوهان متوجه شد تایم خوبی برای بقیه حرفاش نیست پس سریع بلند شد
ولی قبل از خارج شدن دوباره به سمت اونا برگشت .
لوهان : حتما باید بعدا راجبش صحبت کنیم. جونگکوک تازه 18سالش شده پس احتمالا وارد هیت بشه... شایدم رات.
تهیونگ با چشمای درشت به سمت لوهان برگشت ولی دیر شده بود و اون
بتا دیگه رفته بود .
هیچوقت فکر نمیکرد همه چیز اینقدر راجب پسر توی بغلش سخت بشه .
حتی نمیتونست حدس بزنه در آینده با چه چیزایی از این کوچولو روبه رو
میشه .
_خوبی؟
بی مقدمه مخاطب قرارش داد و دوباره توجهشو جلب کرد .
ادامه دارد...
فسقلیا یکی از کوچولوهامون گفتش که این پارتو نذاشتم. نوشته بودمااا ولی خب یادم رفت به بزرگی خودتون ببخشید🌷🌌
- ۶.۰k
- ۰۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط