کسی که خانوادم شد p2
کسی که خانوادم شد p2
( ا/ت ویو )
قرار بود با خانوادم بریم بیرون آماده شده بودم و برای بار آخر توی آیینه به خودم نگاه کردم و بالمم رو زدم و رفتم از اتاقم بیرون بقیه هم آماده شده بودن و از خونه بیرون اومدیم و سوار ماشین شدیم این موقع ها جاده های اصلی خیلی شلوغه برای همین به خاطر اینکه زودتر برسیم از کوچه ها میرفتیم شاید جاده ی ی طرفه و تنگی داشته باشن اما خلوتن شیشه ی ماشین و پایین دادم و رفتم کنار پنجره و چشمام و بستم باد موهامو تکون میداد و این واقعا لذت بخش بود یهو نوری رو پشت سرم احساس کردم سرم و چرخاندم و با موتور سیکلت مشکی رو به رو شدم انگار عجله داشت چون هی سعی می کرد از ماشین سبقت بگیره اما چون جاده باریک بود نمیتونست بیخیال شدم و به روبه روم نگاه کردم
( کوک ویو)
یهو ی ماشین رو جلوم دیدم اه گندش بزنن هرکاری میکردم نمیتونستم ازش جلو بزنم چون جاده باریک بود پس تصمیم گرفتم تا از جاده رد میشیم سرعتم رو کمتر کنم که تصادف نکنم باهاش وقتی داشتم سرعتم رو کم میکردم یهو ی بویی به مشامم خورد این بو....بوی خونه اما چرا اینجوریه بوش زیادی متفاوت بود مثل هیچ کدوم از خون های دیگه نبود بیشتر که دقت کردم بو از ماشین جلوم بود اگه ی خون اشام دیگه هم این بو رو احساس میکرد حتما به صاحاب این خون حمله میکرد اما من میتونم خودم رو کنترل بکنم چون که اصیل زاده ام اما حتی برای منم سخته کنترل کردن خودم در مقابل اون بوی وسوسه انگیز اگه بوش اینجوریه پس مزش چجوریه دیگه دلم می خواست صاحب اون خون رو ببینم پس تصمیم گرفتم اون ماشین رو دنبال کنم از جاده ی تنگ بیرون زده بودیم اما من هنوزم دنبالشون بودم
(ا/ت ویو )
از اون جاده ی تنگ بیرون زده بودیم اما اون موتوری هنوز پشت سرمون بود من فکر کردم اولش مسیرش از این طرفه اما اگه مسیرش با ما یکی بود از ما جلو میزد و میرفت چون به نظر میومد عجله داره عجیب بود سعی کردم بیخیالش بشم به من چه آخه بعد از چند مین رسیدیم پارک هورااااااااا پیاده شدم و نا خدا گاه به پشت سرم نگاه کردم که دیدم اون موتوری هم اومد و پشت ماشین ما خاموش کرد و از موتورش پیاده شد می خواست کلاه کاسکتش رو در بیاره و منم کنجکاو شدم که کیه می خواستم وایستم و نگاه کنم اما با صدای مامانم که صدام میکرد به خودم اومدم و متوجه شدم که ازشون خیلی دور شدم سریع دویدم و رفتم سمتشون
( کوک ویو )
دنبال ماشینه بودم که دیدم جلوی ی پارک ایستاد از موتورم پیاده شدم و کلاه کاسکتمو در اوردم اونا ی خانواده ی چهار نفره بودن دست هام رو داخل جیب کت چرمیم کردم و وارد پارک شدم و دور تر از اونا روی ی صندلی نشستم و به اونا نگاه میکردم باید می فهمیدم که اون خون مال کدوم یکیشونه چون.....
( ا/ت ویو )
قرار بود با خانوادم بریم بیرون آماده شده بودم و برای بار آخر توی آیینه به خودم نگاه کردم و بالمم رو زدم و رفتم از اتاقم بیرون بقیه هم آماده شده بودن و از خونه بیرون اومدیم و سوار ماشین شدیم این موقع ها جاده های اصلی خیلی شلوغه برای همین به خاطر اینکه زودتر برسیم از کوچه ها میرفتیم شاید جاده ی ی طرفه و تنگی داشته باشن اما خلوتن شیشه ی ماشین و پایین دادم و رفتم کنار پنجره و چشمام و بستم باد موهامو تکون میداد و این واقعا لذت بخش بود یهو نوری رو پشت سرم احساس کردم سرم و چرخاندم و با موتور سیکلت مشکی رو به رو شدم انگار عجله داشت چون هی سعی می کرد از ماشین سبقت بگیره اما چون جاده باریک بود نمیتونست بیخیال شدم و به روبه روم نگاه کردم
( کوک ویو)
یهو ی ماشین رو جلوم دیدم اه گندش بزنن هرکاری میکردم نمیتونستم ازش جلو بزنم چون جاده باریک بود پس تصمیم گرفتم تا از جاده رد میشیم سرعتم رو کمتر کنم که تصادف نکنم باهاش وقتی داشتم سرعتم رو کم میکردم یهو ی بویی به مشامم خورد این بو....بوی خونه اما چرا اینجوریه بوش زیادی متفاوت بود مثل هیچ کدوم از خون های دیگه نبود بیشتر که دقت کردم بو از ماشین جلوم بود اگه ی خون اشام دیگه هم این بو رو احساس میکرد حتما به صاحاب این خون حمله میکرد اما من میتونم خودم رو کنترل بکنم چون که اصیل زاده ام اما حتی برای منم سخته کنترل کردن خودم در مقابل اون بوی وسوسه انگیز اگه بوش اینجوریه پس مزش چجوریه دیگه دلم می خواست صاحب اون خون رو ببینم پس تصمیم گرفتم اون ماشین رو دنبال کنم از جاده ی تنگ بیرون زده بودیم اما من هنوزم دنبالشون بودم
(ا/ت ویو )
از اون جاده ی تنگ بیرون زده بودیم اما اون موتوری هنوز پشت سرمون بود من فکر کردم اولش مسیرش از این طرفه اما اگه مسیرش با ما یکی بود از ما جلو میزد و میرفت چون به نظر میومد عجله داره عجیب بود سعی کردم بیخیالش بشم به من چه آخه بعد از چند مین رسیدیم پارک هورااااااااا پیاده شدم و نا خدا گاه به پشت سرم نگاه کردم که دیدم اون موتوری هم اومد و پشت ماشین ما خاموش کرد و از موتورش پیاده شد می خواست کلاه کاسکتش رو در بیاره و منم کنجکاو شدم که کیه می خواستم وایستم و نگاه کنم اما با صدای مامانم که صدام میکرد به خودم اومدم و متوجه شدم که ازشون خیلی دور شدم سریع دویدم و رفتم سمتشون
( کوک ویو )
دنبال ماشینه بودم که دیدم جلوی ی پارک ایستاد از موتورم پیاده شدم و کلاه کاسکتمو در اوردم اونا ی خانواده ی چهار نفره بودن دست هام رو داخل جیب کت چرمیم کردم و وارد پارک شدم و دور تر از اونا روی ی صندلی نشستم و به اونا نگاه میکردم باید می فهمیدم که اون خون مال کدوم یکیشونه چون.....
۸۴.۹k
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.