بیبیکوچولومن

#بیبی_کوچولو_من
Part: ²⁰

«بعد از دیدن فایل پروژه و صحبت‌های اولیه، قرار شد بعد ناهار از شرکت بزنیم بیرون برای بازدید از مکان پروژه. تو مسیر برگشت، جونگ‌کوک پشت فرمون بود و من یه گوشه با لب‌تابم ور می‌رفتم که یه‌دفعه یه درد لعنتی توی شقیقه‌م پیچید.»

آخ لعنتی...

جونگ‌کوک (یه نگاه سریع انداخت سمتم): چی شد؟

هیچی، فقط یه سردرد مسخره‌ست.

جونگ‌کوک (با اخم): آره دیدم چجوری "هیچی" گفتی، تو آینه دیدم رنگت پرید.

واو، اینم از دوربین‌های نظارتی جونگ‌کوک بود دیگه؟

جونگ‌کوک (بدون اینکه لبخند بزنه، جدی): مسخره‌بازی درنیار، چرا چیزی نگفتی؟ از صبح حالت یه‌جوری بود.

«وااای، چشه این الان؟ نگران شده؟ جونگ‌کوک؟ همون جونگ‌کوکی که تا دیروز با یه عطسه‌م مسخره‌م می‌کرد؟»

فقط یه کم خسته‌م، از صبح بد دویدم، قهوه هم نخوردم، یه چیزی خوردم انگار بهم نساخت... نگران نباش جناب رئیس‌مافیا، نمی‌میرم هنوز!

جونگ‌کوک (یه نفس عمیق کشید، بعد با صدای آروم‌تر): برو صندلی عقب دراز بکش، میبرمت خونه.

ولش کن بابا، راحت نیستم اون‌ور...

جونگ‌کوک (یه‌دفعه ماشینو کنار زد): پیاده شو.

هااا؟ چته باز؟

جونگ‌کوک: گفتم پیاده شو، برو عقب. تو حالت بده، راننده منم، خفه شو و جابه‌جا شو.

«نگاهش جدی و عصبی بود ولی اون ته‌ته‌ش یه‌جور دل‌نگرونی داشت که عجیب بود. بی‌هیچ حرفی پیاده شدم و صندلی پشت نشستم. خودش نشست پشت فرمون.»

جونگ‌کوک (وقتی دوباره راه افتاد): دفعه بعدی اگه حالت بد شد و چیزی نگفتی، قسم می‌خورم می‌فرستمت تو انباری شرکت زندانی بشی، فهمیدی؟

خوبه، حداقل اونجا آرومه، تو نیستی که غر بزنی.

جونگ‌کوک (زیرلب): من فقط نگرانتم لعنتی...

«این آخری رو انگار بلند فکر کرد. نگاهم رفت سمتش ولی خودش زل زده بود به جاده. قلبم یه لحظه یه‌جور عجیبی زد. شاید از درد نبود، شاید از اون صدای خاصش بود.»

جونگ‌کوک...

جونگ‌کوک: هوم؟

مرسی.

جونگ‌کوک (بدون نگاه کردن): زیاد بهش عادت نکن، فقط چون نمی‌خوام پروژه‌م با حال خراب تو خراب شه.

بعله، جناب دل‌سنگ.

«ولی لبم بی‌اختیار خندید... شاید واسه اولین بار، از نوع خاصی از دل‌سنگی خوشم اومد.»


---

دوست داشتین؟

#جونگکوک #جئون_جونگکوک #جیمین #پارک_جیمین #کیپاپ #بی_تی_اس #آرمی #بنگتن #بنگتن_بویز #موسیقی #کیدراما #سرگرمی #رمان #فیک #فیک_بی_تی_اس #رمان_بیبی_کوچولوی_من #فیک_جونگکوک
دیدگاه ها (۱۶)

اومدن بلخره.خوش اومدین به خونه🫂✨

بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁹جلسه تموم شد، همه بلند شدن. هنوز کاملا...

این پست اگه بالا 50 تا لایک و کامنت بخوره 10یا12 پارت از رما...

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

قلب یخیپارت ۱۲از زبان ا/ت:هم کنجکاو شده بودم هم ناراحت، نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط