ܢܚܟܿࡅ߳ܨ
քǟʀȶ : ⁵⁴
***
تنها چیزی که میتونست خوشحالش کنه این بود که بعد از اعلام اینکه امگای کیم تهیونگه، میتونست از حمام خصوصی استفاده کنه و نیاز نبود جلوی همه لخت بشه .
درحال خشک کردن موهاش بود که در حمام باز شد و هیکل تهیونگ توی چهارچوب ظاهر شد .
سعی کرد با همون حوله کوچیک قسمت های مهم بدنشو بپوشونه ولی ظاهرا برای تهیونگ اهمیتی نداشت چون بدون حرفی جلو اومد .
چیز با حضور لوهان بدتر هم شد .
لوهان : لازم نیست از من خجالت بکشی، من یه بتام ! یه بتای باتم .
با شیطنت گفت و به گوشه ای رفت .
لوهان : خب شروع کن تهیونگ
جونگکوک گیج به اون دو نفر نگاه میکرد. ترسیده بود و از طرفی عصبانی
بود. این رفتاد دیگه زیادی بود .
+اینجا چکار میکنید؟
بالاخره سوالشو به زبون اوردتهیونگ دوباره نگاه مرددشو به اون بتای لعنتی انداخت و وقتی مصمم بودنشو دید تصمیم گرفت کارشو بکنه .
صورتو جونگکوک رو بین دستاش قاب کرد تا بهش نگاه کنه .
جونگکوک درحالی که هنوز حوله رو جلوی خودش گرفته بود به چشمای
اون الفا نگاه کرد .
_اینا فقط برای خودته! میخوایم مطمئن شیم که قرار نیست بلایی سرت بیاد.
لوهان پوفی کرد و منتظر شد حرفای تهیونگ تموم بشه .
+راجب چی حرف میزنی؟
بغض گلوش با صدای لرزونش مشخص شد
_اون روز توی اون اتاق...تو رایحه خودتو آزاد کردی.
کم کم چشماش داشت خیس میشد و صداش به شدت میلرزید
+چی میخوای بگی؟
تهیونگ سعی میکرد با لحن آرومش بهش اطمینان بده .
ادامه دارد...