p28
p28
نگاهی بهش کردم که متوجه خیسی روی رون پاش شدم.... گریه میکنه؟..
ات. کوک؟!!
سریع اشکاشو پاک کردو سرشو بالا آورد بایه لبخند بزرگ نگام میکرد... معلوم بود فیکه
کوک. جانم؟(لبخند بزرگ، با چشمای قرمز شده)
بدون هیچ حرفی محکم بغلش کردم اما اون بدنش شل بودو هیچ کاری نکرد فقط خودشو روم انداخت...
کوک.ات متاسفم(اشک)
ات. من که بخشیدمت چرا انقدر اخه تو دیونه ای....
کوک. اما.... کارایی که من باهات کردم قابل بخشش نیست... اگه.. اگه دوس نداری میتونیم... جدا بشیم هوم؟
سریع از بغلش امدم بیرونو به چشمای اشکیش نگاه کردم...
ات. یه بار دیگه این حرفو بزنی من میدونمو تو...پسره دیونه(عصبی)
کوک. اما من با ت...
نزاشتم چیزی بگه و ل*بامو روی ل*باش گذاشتم آروم م*ک میزدم... اونم همراهی میکردم بعد چند دقیقه جدا شدیم
ات. جرعت داری یبار دیگه بگو...
کوک. بیا جدا ش...(خنده)
دوباره ل*بامو روی ل*باش گذاشتم... اما این دفعه فرق میکرد اون انگار دوست داشت کار به اتاق کشیده بشه... دروغ چرا منم دوست داشتم...
با دستاش تمام بد*نمو لم*س میکرد منو روی پا*هاش نشوندو پا*هامو دور کمرش حلقه کردم...(اسمات،کدومتون بود میگفت منحرف ترش کن؟ شرمنده بشتر از این پیج مسدود میشه🤧)
چشمامو باز کردم دیدم کوک خیره به چشمام نگاه میکنه ترسیدمو عقب رفتم..
ات. چیه مثل گاو زل زدی ترسیدم عه...
کوک. ازمن؟(کیوت)
ات. دوست داری یادآوری کنم همین چند ساعت پیشو چطور وحشی بودی؟!(عصبی)
کوک. کی من؟(کیوت)
میخواستم برم بزنمش که درد زیر دلم مانعش شد..
ات. اخخخ...عوضی(بغض)
کوک. عزیزم خوبی؟(نگران به سمت ات رفت)
ات. عزیزمو کوفت هزاران مرض گمشو میرم حموم(عصبی)
کوک. یااا من میب..
ات. نه نه فک کردی نمیدونم تو ذهن مریضت چیا هست گمشو خودم میرم..
داشتم میرفتم سمت حموم که رو هوا موندم...
ات. کوکککک ولم کنننن
کوک. اصلا فکرای بد دارم به تو چه این بدن واسه خودمه..
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
نگاهی بهش کردم که متوجه خیسی روی رون پاش شدم.... گریه میکنه؟..
ات. کوک؟!!
سریع اشکاشو پاک کردو سرشو بالا آورد بایه لبخند بزرگ نگام میکرد... معلوم بود فیکه
کوک. جانم؟(لبخند بزرگ، با چشمای قرمز شده)
بدون هیچ حرفی محکم بغلش کردم اما اون بدنش شل بودو هیچ کاری نکرد فقط خودشو روم انداخت...
کوک.ات متاسفم(اشک)
ات. من که بخشیدمت چرا انقدر اخه تو دیونه ای....
کوک. اما.... کارایی که من باهات کردم قابل بخشش نیست... اگه.. اگه دوس نداری میتونیم... جدا بشیم هوم؟
سریع از بغلش امدم بیرونو به چشمای اشکیش نگاه کردم...
ات. یه بار دیگه این حرفو بزنی من میدونمو تو...پسره دیونه(عصبی)
کوک. اما من با ت...
نزاشتم چیزی بگه و ل*بامو روی ل*باش گذاشتم آروم م*ک میزدم... اونم همراهی میکردم بعد چند دقیقه جدا شدیم
ات. جرعت داری یبار دیگه بگو...
کوک. بیا جدا ش...(خنده)
دوباره ل*بامو روی ل*باش گذاشتم... اما این دفعه فرق میکرد اون انگار دوست داشت کار به اتاق کشیده بشه... دروغ چرا منم دوست داشتم...
با دستاش تمام بد*نمو لم*س میکرد منو روی پا*هاش نشوندو پا*هامو دور کمرش حلقه کردم...(اسمات،کدومتون بود میگفت منحرف ترش کن؟ شرمنده بشتر از این پیج مسدود میشه🤧)
چشمامو باز کردم دیدم کوک خیره به چشمام نگاه میکنه ترسیدمو عقب رفتم..
ات. چیه مثل گاو زل زدی ترسیدم عه...
کوک. ازمن؟(کیوت)
ات. دوست داری یادآوری کنم همین چند ساعت پیشو چطور وحشی بودی؟!(عصبی)
کوک. کی من؟(کیوت)
میخواستم برم بزنمش که درد زیر دلم مانعش شد..
ات. اخخخ...عوضی(بغض)
کوک. عزیزم خوبی؟(نگران به سمت ات رفت)
ات. عزیزمو کوفت هزاران مرض گمشو میرم حموم(عصبی)
کوک. یااا من میب..
ات. نه نه فک کردی نمیدونم تو ذهن مریضت چیا هست گمشو خودم میرم..
داشتم میرفتم سمت حموم که رو هوا موندم...
ات. کوکککک ولم کنننن
کوک. اصلا فکرای بد دارم به تو چه این بدن واسه خودمه..
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۵.۵k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.