هفته های سختی را داشتم...
هفته های سختی را داشتم...
درس و دانشگاه و کار، هر کدام به نوبه ی خود فشار وارد میکردند!
اما میان این همه دغدغه از همان شنبه ذوق داشتم که روزها سپری شوند و برسم به آخر هفته.
مهم نبود کجا میرفتیم!
همینکه دستانش را میگرفتم
خوشبختی از سرو کولم بالا میرفت و سختیِ تمام هفته را با نگاهش هنگام خداحافظی که طلبِ بوسه داشت، فراموش میکردم و آماده میشدم برای جنگ با سختی های هفته ی بعد!
و دوباره اول هفته را با ذوقِ دیدارِ آخر هفته شروع میکردم...
نه اینکه حالا هفته ها و روزها سپری نشوند!
سپری میشوند و میگذرد...
سختی ها و مشکلات هم کم شده اند اما...
حرف من ذوقی ست که دیگر وجودِ خارجی ندارد!
ذوق آدم ها نه ضعیف میشود نه آستیگمات!
یکدفعه کور میشود و هیچ گونه پیوندی هم نمیخورد!
میدانی باید برای آخر هفته یک نفر باشد، که سختی های طول هفته را
با گرفتن دستانش، با نگاه کردن در چشم هایش، فراموش کنی و آماده شوی برای هفته ی بعد!
در غیر اینصورت، مشکلات آماده میشوند و دخلت را می آورند!
#علی_سلطانی
@special_text_channel
درس و دانشگاه و کار، هر کدام به نوبه ی خود فشار وارد میکردند!
اما میان این همه دغدغه از همان شنبه ذوق داشتم که روزها سپری شوند و برسم به آخر هفته.
مهم نبود کجا میرفتیم!
همینکه دستانش را میگرفتم
خوشبختی از سرو کولم بالا میرفت و سختیِ تمام هفته را با نگاهش هنگام خداحافظی که طلبِ بوسه داشت، فراموش میکردم و آماده میشدم برای جنگ با سختی های هفته ی بعد!
و دوباره اول هفته را با ذوقِ دیدارِ آخر هفته شروع میکردم...
نه اینکه حالا هفته ها و روزها سپری نشوند!
سپری میشوند و میگذرد...
سختی ها و مشکلات هم کم شده اند اما...
حرف من ذوقی ست که دیگر وجودِ خارجی ندارد!
ذوق آدم ها نه ضعیف میشود نه آستیگمات!
یکدفعه کور میشود و هیچ گونه پیوندی هم نمیخورد!
میدانی باید برای آخر هفته یک نفر باشد، که سختی های طول هفته را
با گرفتن دستانش، با نگاه کردن در چشم هایش، فراموش کنی و آماده شوی برای هفته ی بعد!
در غیر اینصورت، مشکلات آماده میشوند و دخلت را می آورند!
#علی_سلطانی
@special_text_channel
۱.۴k
۰۶ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.