Season✨️2 Nightmare of Love💖✨️
Part 76
سویون: سرورم
جیمین: مرد ( خدانکنه)
سویون: عه سرورم...
جیمین: سرورت مردددد
سویون: عه جیمین
جیمین: جانم؟...
سویون: ببینید سرو...
جیمین: مردههههه
سویون: باشه باشه ببین جیمین اگه من بخوام با تو خودمونی حرف بزنم بقیه چی فکر میکنن؟
جیمین: به بقیه چه یک بعدم تو زنمی دو
سویون: خوب ببین بقیه اینطوری فکر نمیکنن جیمین: هعی خدا...خوب هر وقت تنها هستیم رسمی نباش
سویون: باشه...
سیسو: بانوی من...ببخشید که مزاحم میشم ولی باید برگردیم
سویون: باشه سیسو تو برو منم میام
سویون نگاهی به شاهزاده که ناراحت بود و از شدتش چهرش رو یه کم مچاله کرده بورد کرد و خندش گرفت
سویون: سرورم..ناراحتی بهتون نمیاد
جیمین: چرا میاد
سویون: نگران نباشید ما باز هم همو میبینیم
جیمین: آره ولی وقتی خواستیم ازدواج کنیم
سویون: بله سرورم ولی یوجون از شما خوش شانس تره
جیمین: چطور؟
سویون: چون قراره هر شب ببینمش 😉
جیمین: هعی خوش به حالش...صبر کن ببینم...اون دیگه اجازه نداره با همسر من بگرده
سویون: چرا داره
و با خنده دامنش رو بلند کرد و کمی که از جیمین دور شد روی پل ایستاد و به طرفش برگشت
سویون: امشبم میبینمتون سرورم
جیمین از رفتار سویون خنده ای کرد و آروم با خودش زمزمه کرد
جیمین: دختره شیطون...میدونه بدم میاد همش میخواد اذیتم کنه
سویون به کالسکه که نزدیک شد ایستاد لبخند گشادش رو جمع کرد دامنت رو که خیلی بالا گرفته بود رو رها کرد نفس عمیقی کشید و آروم و ریلکس به طرف پادشاه و ملکه برای خداحافظی رفت
سویون: پادشاه و ملکه عزیز از دیدن شما بسیار خوشحال و خرسند شدم....
کمی گذشت که جیمین هم به جمعشون ملحق شد
ملکه: ما هم همینطور
پادشاه: خوش آمدی دخترم امید وارم که پسر مارو به همسری پذیرفته باشی
سویون: ممنون سرورم شما لطف دارید
سویون نگاهی به جیمین کرد و ادامه داد
.....
ادامه دارد....
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.