پارت صد دوازده

#پارت صد دوازده


نازنین :
خدایا اصلا باورم نمی شد واسه همون یه بار خوابیدن با امیر علی من حامله شدم دلم می خواست کله اش رو بکنم با اخم نگاش کردم
امیر علی : چرا اینجوری نگام می کنی بیا منو بزن
- اگه می تونستم حتما می زدمت
امیر علی : رُز یجوری رفتار می کنی انگار من غریبه ام شوهرتم نمی خوای اینو بفهمی
- یه بار ثابت کردی اینم نتیجه اش
امیر علی : از نتیجه اشم متنفری مثله من
متعجب نگاش کردم
- من کی گفتم از تو متنفرم
اخمی کردوگفت : خوب یادت میره همیشه اینجوریه ؟
- امیر علی من کی گفتم از تو بدم میاد
امیر علی یه گوشه نگه داشت وگفت : تو گفتی من برات مهم نیستم کارام رفتارم ازدواجم همه چیزم حالا بچه امم مهم نیست
- من فقط شوکه شدم خودت نشدی ؟
امیر علی : نه به اندازه رفتار تو
- کافیه نمی خوام حرف بزنم
امیر علی : بازم دهنمو ببندم وهیچی نگم
- تو چته
امیر علی : چون دلم ازت پُره
- دل تو چه ربطی به من داره
یهو داد زدوگفت : نمی فهمی یا نمی خوای بفهمی
- چی رو ؟!
خیره نگام کرد وگفت : هیچی...هیچی ...مهم نیست
ماشینو روشن کرد ورفتیم خونه حاجیه خودشو بهم رسوند ونگران گفت : چی شده دخترم چت شده بود
امیر علی رو نگاه کردم بدون توجه به نگاه من رفت ونشست کنار مبل حاجی حاجیم داشت سوال جوابش می کرد
حاجیه : دخترم میگم چت شده بود
- هیچی ضعف کردم
حاجیه : پس بیا شام بخور
- گشنم نیست
رفتم بالا ویه سر به آرمان زدم نگاهی به شکمم کردم برام سوال بود چرا یکم شکمم بزرگ شده باردار بودم ونفهمیدم از کی باید سوال می کردم دخترای حاجی که همه چیزو سین جیم می کردن
رفتم اتاقم لباس عوض کردم خیلی خوابم میومد یکم گشنم بود دوباره شکمم رو نگاه کردم یه بچه ای دیگه یه پسر دیگه چطوری می گفتم باردارم از خجالت می مردم خدایا فقط تو می دونی چه حالی دارم
با صدای در از ترس تکونی خوردم امیر علی بود یه سینی تو دستش بود نگاهش به دستم افتاد که روی شکمم بود
امیر علی : چرا شام نخوردی ؟
- گشنم نبود
دیدگاه ها (۲)

#پارت صدو سیزده نازنین : - گفتم گشنم نیست بدون توجه یه لقمه ...

#پارت صدوچهارده انقدر این هفته تو خونه رفت وآمد بود دیونه شد...

#ادامه پارت صد ویازده- رهام ...من خیلی بدم ...من یه احمقم .....

#پارت صدو یازده امیر علی :به محض رسیدن به خونه آرمان دویید ت...

یه مشت کاغذ تا شده گرفت‌ جلوی صورتم و گفت انتخاب کن. یه لبخن...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط