فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۹۷💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
یانگم:: هقق..هق ترخدااا،بزار برممم..اینجا تو اینو میگی اونجا ته..
جیمین:: چی؟! کامل حرفتو بزن! اونجا کی؟؟؟
یانگم:: ه..هیچی م..من..
جیمین رفت سمتش و با مو بلندش کرد، محکم تو صورتش عربده کشید...
جیمین:: حیووووون اصلا ادمش نیستی مثل آدم باهات برخورد کنم،عیبی نداره! بلدم ی حیوون وحشی بشم و بیوفتم ب جونت! همسرم،عشقم،همه وجودم،مادره بچم اون بیرون بی کس تو شهر فراریه اونم از دست من میفهمی؟؟؟؟
یانگم:: تهیووونگ...کیم تهیونگه..هقق..هق و..ولم کن داری خفم میکنی،اون یکی از داداشامو گرفت و گفت اگه مدارکیو ک خاستم بهش ندم میکشش،بخاطر داداشم مجبور شدم فیلم چیزارو بهش بدم..تقصیر خودم بود ک بهش گفتم همچین چیزاییو از سانامی دارممم
جیمین پرتش کرد رو کاناپه..خونش ب جوش اومده بود و تندتند نفس میکشید...
جیمین:: حالام اون عوضی از این فیلما چیزای دیگه ای ساخت...
یانگم:: اون سانامیو میخاد بدست بیاره،حالا بهت همچیو گفتم بزار برم،شاید سانامی فرار نکرده باشه،شاید تهیونگ اونو دزدیده!
جیمین با شنیدن حرف آخرش ب خودش اومد
زود پالتوشو ب همراه گوشیش برداشت و رفت سمت در خروجی
جیمین:: بفهمم پاتو از اینجا گذاشتی بیرون تیکه بزرگت گوشته!
.......................................................................
سانامی:: میخام بچم هرچی بود اسمشو مثل اسم خودم بزارم
یورا:: یعنی سانامی؟!
سانامی:: نه،یچیزی شبیه ب اسمم
یورا:: هع..تو فعلا حواست باشه ا ترس جیمین بچه رو...
سانامی:: ترخدا بسه
یورا:: خیلی خب،پاشو بریم پیاده روی
سانامی:: دلم واسه جیمین تنگ شده...
یورا:: فدات شم عزیزم،الان میرم زنگ میزنم میگم بیاد
سانامی:: نههه دیوونههههه من ازش فراریم میفهمیییی؟؟!! مگه یادت رفت
یورا:: بلهههههه؟؟؟ بمن میگی دیوونه؟! پدرتو اگه از تو قبر در نیاوردم یورا نیستم!
سانامی:: وا😐
یورا:: گمشو برو ظرفارو بشور از پیاده روی خبری نیست!
سانامی:: من اگه انقد کار کنم واسه بچم ضرر داره
یورا:: جیمینو میارم ی شب بری زیرش همچیو ردیف میکنه،این نشد یکی دیگه...
سانامی:: واقعاکنه خاک تو سرم،اخه جا قهط بود ک اومدم اینجا
یورا:: خیلی خب زنگ بزن ب اون شوهر بی صاحابت ببین رو کیه بگو بیاد ببرت
سانامی:: جیمین فقط بامن رابطه داره،ن کسی دیگه
یورا:: این توله رو فقط من میشناسم!
سانامی:: جییییغغغغغغغ نههههههههه عصبیم نکنننننن
سانامی با عصبانیت رفت تو اتاق
یورا چشم غره ای بهش رفت و زیر لب هی فوش بارون میکردش،هم خودشو هم جیمینو...
#dasam
پارت۹۷💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
یانگم:: هقق..هق ترخدااا،بزار برممم..اینجا تو اینو میگی اونجا ته..
جیمین:: چی؟! کامل حرفتو بزن! اونجا کی؟؟؟
یانگم:: ه..هیچی م..من..
جیمین رفت سمتش و با مو بلندش کرد، محکم تو صورتش عربده کشید...
جیمین:: حیووووون اصلا ادمش نیستی مثل آدم باهات برخورد کنم،عیبی نداره! بلدم ی حیوون وحشی بشم و بیوفتم ب جونت! همسرم،عشقم،همه وجودم،مادره بچم اون بیرون بی کس تو شهر فراریه اونم از دست من میفهمی؟؟؟؟
یانگم:: تهیووونگ...کیم تهیونگه..هقق..هق و..ولم کن داری خفم میکنی،اون یکی از داداشامو گرفت و گفت اگه مدارکیو ک خاستم بهش ندم میکشش،بخاطر داداشم مجبور شدم فیلم چیزارو بهش بدم..تقصیر خودم بود ک بهش گفتم همچین چیزاییو از سانامی دارممم
جیمین پرتش کرد رو کاناپه..خونش ب جوش اومده بود و تندتند نفس میکشید...
جیمین:: حالام اون عوضی از این فیلما چیزای دیگه ای ساخت...
یانگم:: اون سانامیو میخاد بدست بیاره،حالا بهت همچیو گفتم بزار برم،شاید سانامی فرار نکرده باشه،شاید تهیونگ اونو دزدیده!
جیمین با شنیدن حرف آخرش ب خودش اومد
زود پالتوشو ب همراه گوشیش برداشت و رفت سمت در خروجی
جیمین:: بفهمم پاتو از اینجا گذاشتی بیرون تیکه بزرگت گوشته!
.......................................................................
سانامی:: میخام بچم هرچی بود اسمشو مثل اسم خودم بزارم
یورا:: یعنی سانامی؟!
سانامی:: نه،یچیزی شبیه ب اسمم
یورا:: هع..تو فعلا حواست باشه ا ترس جیمین بچه رو...
سانامی:: ترخدا بسه
یورا:: خیلی خب،پاشو بریم پیاده روی
سانامی:: دلم واسه جیمین تنگ شده...
یورا:: فدات شم عزیزم،الان میرم زنگ میزنم میگم بیاد
سانامی:: نههه دیوونههههه من ازش فراریم میفهمیییی؟؟!! مگه یادت رفت
یورا:: بلهههههه؟؟؟ بمن میگی دیوونه؟! پدرتو اگه از تو قبر در نیاوردم یورا نیستم!
سانامی:: وا😐
یورا:: گمشو برو ظرفارو بشور از پیاده روی خبری نیست!
سانامی:: من اگه انقد کار کنم واسه بچم ضرر داره
یورا:: جیمینو میارم ی شب بری زیرش همچیو ردیف میکنه،این نشد یکی دیگه...
سانامی:: واقعاکنه خاک تو سرم،اخه جا قهط بود ک اومدم اینجا
یورا:: خیلی خب زنگ بزن ب اون شوهر بی صاحابت ببین رو کیه بگو بیاد ببرت
سانامی:: جیمین فقط بامن رابطه داره،ن کسی دیگه
یورا:: این توله رو فقط من میشناسم!
سانامی:: جییییغغغغغغغ نههههههههه عصبیم نکنننننن
سانامی با عصبانیت رفت تو اتاق
یورا چشم غره ای بهش رفت و زیر لب هی فوش بارون میکردش،هم خودشو هم جیمینو...
#dasam
۱۲.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.