می دونستن که الان نباید هیچی بگن چون خیلی بهم ریختم
میدونستن که الان نباید هیچی بگن چون خیلی بهم ریختم
بی سر و صدا پیاده شدن منم درجا حرکت کردم
با همون سرعت زیادم میروندم نمیخواستم گریه کنم واقعا دوست نداشتم اما دست خودم نبود این اشک ها خود به خود روی صورتم جاری میشدن
دیدم رو تار میکردن اما باز ادامه میدادم
تا به جایی که میخواستم رسیدم ...کلبه ای خرابه که بچیگم رو توش گذروندم...هروقت ناراحت یا عصبی بودم اینجا اروم میشدم...هیچکس اینجا نبود و هیچ خونه ای یا حتی مغازه ای هم نبود جایی کاملا متروکه است
ماشین رو ایستوندم
و پیاده شدم رفتم کنار کلبه و روی پله هاش نشستم هوا خیلی تاریک بود ساعت یک نصف شب بود فقط چراغ های کم نور کلبه روشن بود
با اینکه نمیخواستم گریه کنم اما اشکام دست خودم نبودن زانوهامو بغل کردم و سرمو گذاشتم روشون و با تمام توانم گریه میکردم
نیاز داشتم خودمو خالی کنم
سرمو اوردم بالا و با تمام توانم داد میزدم:چراااااااااااا.....آخه چرااااااااا...من این همه سختی کشیدممم این همه تلاش کردممم....اونوقت کسی که از گوشت و خون منه میاد میگه من یک تیکه اشغال به درد نخورممممم
خب چرااااااااا اههههههههه هققققق چرااا هققققق منم ادممم منم ناراحت میشم منم شکست میخورم منم مثل همتون ادمممممممم
چرا هیچکس منو درک نمیکنههههه
اخه چراااااا
گناه من چیههههههههههه...اون راست گفت حق با اونه من نباید به دنیا میومدم من یک آدم بد و بی فایده ام نباید به دنیا میومدم...اههههههههههه
چرا خب چرا...دیگه خسته شدم...نمیکشم واقعا نمیتونم نیاز دارم استراحت کنم بخدا منم ادممم آههههه(اینجا حرفاش اروم شدن و با لحن شکسته و ناله ای حرف میزد)* آیییی گریم گرفتتتت*
بی سر و صدا پیاده شدن منم درجا حرکت کردم
با همون سرعت زیادم میروندم نمیخواستم گریه کنم واقعا دوست نداشتم اما دست خودم نبود این اشک ها خود به خود روی صورتم جاری میشدن
دیدم رو تار میکردن اما باز ادامه میدادم
تا به جایی که میخواستم رسیدم ...کلبه ای خرابه که بچیگم رو توش گذروندم...هروقت ناراحت یا عصبی بودم اینجا اروم میشدم...هیچکس اینجا نبود و هیچ خونه ای یا حتی مغازه ای هم نبود جایی کاملا متروکه است
ماشین رو ایستوندم
و پیاده شدم رفتم کنار کلبه و روی پله هاش نشستم هوا خیلی تاریک بود ساعت یک نصف شب بود فقط چراغ های کم نور کلبه روشن بود
با اینکه نمیخواستم گریه کنم اما اشکام دست خودم نبودن زانوهامو بغل کردم و سرمو گذاشتم روشون و با تمام توانم گریه میکردم
نیاز داشتم خودمو خالی کنم
سرمو اوردم بالا و با تمام توانم داد میزدم:چراااااااااااا.....آخه چرااااااااا...من این همه سختی کشیدممم این همه تلاش کردممم....اونوقت کسی که از گوشت و خون منه میاد میگه من یک تیکه اشغال به درد نخورممممم
خب چرااااااااا اههههههههه هققققق چرااا هققققق منم ادممم منم ناراحت میشم منم شکست میخورم منم مثل همتون ادمممممممم
چرا هیچکس منو درک نمیکنههههه
اخه چراااااا
گناه من چیههههههههههه...اون راست گفت حق با اونه من نباید به دنیا میومدم من یک آدم بد و بی فایده ام نباید به دنیا میومدم...اههههههههههه
چرا خب چرا...دیگه خسته شدم...نمیکشم واقعا نمیتونم نیاز دارم استراحت کنم بخدا منم ادممم آههههه(اینجا حرفاش اروم شدن و با لحن شکسته و ناله ای حرف میزد)* آیییی گریم گرفتتتت*
۵.۷k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.