شر و شیطون پارت28
#شر و شیطون #پارت28
دوستش یا همون خواهرش شیرین از جاش بلند شدو گفت:خوب مژده جون میخوای سره راهت بیا قربونه منم برو که ...
نذاشتم جملشو کامل کنه و خونسردی ولحنه کاملا جدی گفتم:منظورش این بود که بیا قربونه همه ی بچه های کلاس برو ولی شیرین جون تو هم اگه میخوای بیای قربونه ما بری باید شخصا بذارمت تو نوبت و روت حسابی فکر کنم ببینم ازرششو داری یا نه چون هر کسی لایق قربونه ما رفتن نیست
صدای دست زدنه بچه ها بلند شد استادم داشت میخندید شیرینو شراره که میخواستن خرخره منو بجون
استاد کلاسو ساکت کردو رو به من گفت:خودم یه بار دیگه درسو توضیح میدم خانم سینایی ولی بعد از اون شما میای اینجا و عین کلماته منو تکرار میکنی و به قوله خودتو کنفرانس دادنو یاد میدید قبوله؟
بچه ها داشتن با نگرانی نگام میکردن ولی من عینه خیالمم نبود متین و ارمینم با لذت نگاه میکردن انگار که اومدن سینما!
شیرینو شراره هم که انگار تو یه جاشون عروسی بود!
-اوکی استاد قبوله
استاد ابرویی بالا انداخت فکر نمیکرد قبول کنم ولی به من میگن مروارید نه چغندر نه ببخشید برگ چغندر.شراره رفت نشست سره جاش
استاد شروع کرد به تدریسه دوباره و راجبه فرمولو به دست اوردن یه سری داروها حرف میزد
با دقت داشتم به حرفاش گوش میکردم اما دست به سینه نشسته بودم و سرم پایین بود هر کی منو میدید فکر میکرد تو هپروتم ولی من داشتم تک تکه کلماته استاد و قورت میدادم قبله ورود به اینجا بیشتره درساشم مرورکرده بودم ولی امروز نمیدونم چرا نمیخواستم جوابه شراره رو بدملایک ❤ و کامنت💬 فراموش نشه
دوستش یا همون خواهرش شیرین از جاش بلند شدو گفت:خوب مژده جون میخوای سره راهت بیا قربونه منم برو که ...
نذاشتم جملشو کامل کنه و خونسردی ولحنه کاملا جدی گفتم:منظورش این بود که بیا قربونه همه ی بچه های کلاس برو ولی شیرین جون تو هم اگه میخوای بیای قربونه ما بری باید شخصا بذارمت تو نوبت و روت حسابی فکر کنم ببینم ازرششو داری یا نه چون هر کسی لایق قربونه ما رفتن نیست
صدای دست زدنه بچه ها بلند شد استادم داشت میخندید شیرینو شراره که میخواستن خرخره منو بجون
استاد کلاسو ساکت کردو رو به من گفت:خودم یه بار دیگه درسو توضیح میدم خانم سینایی ولی بعد از اون شما میای اینجا و عین کلماته منو تکرار میکنی و به قوله خودتو کنفرانس دادنو یاد میدید قبوله؟
بچه ها داشتن با نگرانی نگام میکردن ولی من عینه خیالمم نبود متین و ارمینم با لذت نگاه میکردن انگار که اومدن سینما!
شیرینو شراره هم که انگار تو یه جاشون عروسی بود!
-اوکی استاد قبوله
استاد ابرویی بالا انداخت فکر نمیکرد قبول کنم ولی به من میگن مروارید نه چغندر نه ببخشید برگ چغندر.شراره رفت نشست سره جاش
استاد شروع کرد به تدریسه دوباره و راجبه فرمولو به دست اوردن یه سری داروها حرف میزد
با دقت داشتم به حرفاش گوش میکردم اما دست به سینه نشسته بودم و سرم پایین بود هر کی منو میدید فکر میکرد تو هپروتم ولی من داشتم تک تکه کلماته استاد و قورت میدادم قبله ورود به اینجا بیشتره درساشم مرورکرده بودم ولی امروز نمیدونم چرا نمیخواستم جوابه شراره رو بدملایک ❤ و کامنت💬 فراموش نشه
۵.۸k
۰۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.