پارت295
#پارت295
رو صندلیش نشستم چرخی زدم جووون عجب چیزی بود به زودی ازت گرفته میشه اقا ارش
بیخیال بازی کردن شدم و خم شدم کشو اولی رو کشیدم که با کمال تعجب دیدم باز شد اووه این آرش فکر کنم
کشو مشو قفل نمیکنه دمش گرم کار منو راحت میکنه !! شروع کردم به گشتن تو کشو ولی چیز خاصی پیاده نکردم
کشو بعدی رو باز کردم پر برد از پرونده پوفی کشیدم شروع کردم به گشتن ولی اون چیزی که میخواستم نبود
تمام کشو رو بیرون اوردم ولی پیدا نکردم دستمو بردم داخل کشو که دستم خورد به دستگیره متعجب دستگیره رو کشیدم که
دیدم یه در مخفی باز شد ... سریع گوشی رو از تو جیبم در اوردم چراغ قوه رو روشن کردم
سرمو داخل کشو بردم نور گوشی رو توش انداختم با دیدن یه پوشه دست دراز کردم و بیرونش اوردم گوشی رو کنارم گذاشتم
پرونده رو باز کردم مشغول چک کردن شدم شک داشتم این همونی باشه که میخوام
بخاطر همین گوشی رو برداشتم تند از پرونده عکس گرفتم و از طریق تلگرام واسه رئیس فرستادم یک دقیقه نشده
انلاین شد و پیام رو سین کرد و بعد از چند دقیقه نوشت :
اره خودشه !!
با خوندن پیامش لبخندی رو لبم نشست از این. بهتر نمیشه !!
تند تند پرونده هایی که رو میز ریخته بودم رو جمع کردم سرجاش گذاشتم ... بعد از اینکه مطمئن شدم همه چی مرتبه پرونده مد نظر رو برداشتم گذاشتم تو شلوارم
راه افتادم سمت در اتاق
رو صندلیش نشستم چرخی زدم جووون عجب چیزی بود به زودی ازت گرفته میشه اقا ارش
بیخیال بازی کردن شدم و خم شدم کشو اولی رو کشیدم که با کمال تعجب دیدم باز شد اووه این آرش فکر کنم
کشو مشو قفل نمیکنه دمش گرم کار منو راحت میکنه !! شروع کردم به گشتن تو کشو ولی چیز خاصی پیاده نکردم
کشو بعدی رو باز کردم پر برد از پرونده پوفی کشیدم شروع کردم به گشتن ولی اون چیزی که میخواستم نبود
تمام کشو رو بیرون اوردم ولی پیدا نکردم دستمو بردم داخل کشو که دستم خورد به دستگیره متعجب دستگیره رو کشیدم که
دیدم یه در مخفی باز شد ... سریع گوشی رو از تو جیبم در اوردم چراغ قوه رو روشن کردم
سرمو داخل کشو بردم نور گوشی رو توش انداختم با دیدن یه پوشه دست دراز کردم و بیرونش اوردم گوشی رو کنارم گذاشتم
پرونده رو باز کردم مشغول چک کردن شدم شک داشتم این همونی باشه که میخوام
بخاطر همین گوشی رو برداشتم تند از پرونده عکس گرفتم و از طریق تلگرام واسه رئیس فرستادم یک دقیقه نشده
انلاین شد و پیام رو سین کرد و بعد از چند دقیقه نوشت :
اره خودشه !!
با خوندن پیامش لبخندی رو لبم نشست از این. بهتر نمیشه !!
تند تند پرونده هایی که رو میز ریخته بودم رو جمع کردم سرجاش گذاشتم ... بعد از اینکه مطمئن شدم همه چی مرتبه پرونده مد نظر رو برداشتم گذاشتم تو شلوارم
راه افتادم سمت در اتاق
۲۷.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.