پارت

پارت ۴

جونگکوک: ات قراره مرخصت کنن
ات: خوشحال شدم
جونگکوک: ات میخوام پیش من زندگی کنی
ات: نه عمو من مزاحمت نمیشم
میرم پیش مادر بزرگم زندگی میکنم
جونگکوک: میتونی مادر بزرگت رو ببینی
ولی بعدش میای خونه من... جدی....
ات: عمو گفتم که م.....
جونگکوک: همین که گفتم... جدی....
ات: باشه

جونگکوک دستشو نوازش بار روی سر ات قرار میده و یه لبخند میزنه

جونگکوک: من میرم کارای مرخصیت رو انجام بدم خب همینجا بمون تکون نخور
ات: باشه... لبخند....

ویو بعد مرخصی ات

جونگکوک: بزار کمکت کنم بلند شی
ات: نه مرسی خودم میتونم

ات سعی کرد از روی تخت بیاد پایین
که سرش گیج رفت که باعث شد بیوفته
ولی قبل از اینکه بیوفته جونگکوک
ات رو میگیره و اونو بغل میکنه

جونگکوک: گفتم بزار کمکت کنم چرا گوش نمیدی.... عصبی.....
ات: ببخشید عمو.... میشه منو بزاری پایین
جونگکوک: نه نمیتونی راه بری
دیدگاه ها (۳)

پارت ۵جونگکوک: دستتو بزار دور گردنمات دستشو میزاره دور گردن ...

پارت ۶ات: عمو خونت شبیه قصر میمونه واییی خیلی خوشگله... ذوق....

پارت ۳ ویو فردا ویو ات دنبال مامانم بودم داشتم خونه رو میگشت...

پارت ۲دکتر: اقای محترم لطفا اروم باشید اقای جئون قبل فوتشون ...

چرا حرف منو باور نمیکنی

*وقتی می‌رید برای تولد دوست اونا لباس بخرید و ات هم یه لباس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط