پارت

پارت ۳

ویو فردا

ویو ات

دنبال مامانم بودم داشتم خونه رو میگشتم
که صدای مردم که میگفتن
انبولانس خبر کنین رو شنیدم
رفتم پایین دیدم مامانم غرق در خون
کف خیابون دراز کشیده
تو شوک رفته بودم که حمله عصبی بهم دست داد

ویو چند ساعت بعد
ویو ات

چشامو باز کردم دیدم عموم داره گریه میکنه

ات: عمو
جونگکوک: ات بیدار شدی
جونگکوک: دکتر بیاین اینجا.... داد....
دکتر: چی شده
جونگکوک: ات بهوش امده
دکتر: بزار ببینم
جونگکوک: ات حالش خوبه
دکتر: ایشون یه حمله عصبی رو پشت سر گذاشتن باید خیلی مراقبش باشین
برای کسی که فقط ۱۶ سالشه حمله
عصبی خیلی چیز بدیه به سلامت روحیش اسیب میزنه
جونگکوک: بله حتما مراقبش هستم
دیدگاه ها (۳)

پارت ۴جونگکوک: ات قراره مرخصت کننات: خوشحال شدم جونگکوک: ات ...

پارت ۵جونگکوک: دستتو بزار دور گردنمات دستشو میزاره دور گردن ...

پارت ۲دکتر: اقای محترم لطفا اروم باشید اقای جئون قبل فوتشون ...

اسم: پادشاهپارت ۱مامان ات: ات بدو بیا...... گریه.... ات: مام...

نام فیک: عشق مخفیPart: 40ویو ات*خیلی صدای تیر اندازی زیاد بو...

و....ویو جونگکوک رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط