روی این قفل نوشتند دعا می خواهد

روی این قفل نوشتند دعا می خواهد
من سپردم به خودش هر چه خدا می خواهد
رفتنت اول جولان نفس تنگی هاست
بنشین شهر دلش بازهوا می خواهد
کشتی نوح دلت قدر دلم جا دارد
در امان بودن من مهر تو را می خواهد
یوسف از من نگذر شهر مرا ترک نکن
مگر اینجا چه قدر کور و گدا می خواهد
کار من نیست فقط دست تو را می بوسد
من سپردم به خودت هر چه خدا می خواهد 
دیدگاه ها (۵)

تو را به زبان باران باید سرودبه شکل زمزمه ای لطیفکه بر حریق ...

تقدير می نوشت،و من خط می زدم!تقدير می خواند،و من رونوشت بر م...

مُهیا کرده ای بس رنگ و نیرنگزنی بر سینه و گه صورتم چنگگهی  آ...

مثل یک گل که تنش پر شده باشد از خارخوبم و از همه ی غصه ی عال...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط