تقدر می نوشت

تقدير می نوشت،
و من خط می زدم!
تقدير می خواند،
و من رونوشت بر می داشتم!
رو به رويت، تنها چشمان من بود،
وقتی دور بودی!
و من خاطرات را ورق ورق
خيس می کردم با چشمانم ...
دیدگاه ها (۴)

و سالهاست...دلم برای کسی می رود...که آمدن بلد نیست...

تو که رفتی چرا دل را ربودی؟به هر جا  رفتم و دیدم نبودینبودی ...

تو را به زبان باران باید سرودبه شکل زمزمه ای لطیفکه بر حریق ...

روی این قفل نوشتند دعا می خواهدمن سپردم به خودش هر چه خدا می...

...3...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط