همهی نفسهای

همه‌ی نفس‌های
غم‌گرفته‌ی خیالم،
برای روح سبز تو جوانه زدند،
روی خاک باران‌خورده‌ی دلم
در هوایی که تنها
سکوتت را
نفس می‌کشید..

هر لبخندت،
سفیدی پنهانی را
به ریشه‌ی پیچک‌های روحم گره زد،
و هر نگاهت،
آبی پنهانی را
به اعماق خیالم بوسه داد

اما…
اگر احساسات زنده‌اند،
پس چرا تپش قلبم را
در بودنت نشنیدی؟
وقتی که همه‌شان؛
-برای روح تو جوانه زدند
-از خون من سیراب شدند
و تو…
حتی از مرگ آرام ریشه‌ها
باخبر نبودی..
وقتی که در سکوت
زیر خاک سرد،
برای همیشه پوسیدند...


-مآری
دیدگاه ها (۲۹)

نه تو می مـانی و نه انـدوه... و نه هیچیک از مردم این آبادی.....

داشتن تو وسوسه ای ست از جنس سقوط،و قلب من در رؤیای پرواز ......

وقتی فراموشیدر غبار سرد خاطراتت گم شد،من هنوز می‌رقصمزیر بار...

تکه‌های گمشده‌ی روحم رامی‌خواهم دوبارهبه زنجیره‌ی قلبم گره ب...

Lucky victim of Halloween night جوهر خون و آخرین نفس دختر و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط