.
.
.
.
خواب بودی حیفم آمد با لبت بازی کنم
پیش خود گفتم کمی تمرین خودسازی کنم
پیش خود گفتم نمیخواهم در آغوشت کشم
یا نمیخواهم دگر از لعل شیرینت چشم
عهد کردم اندکی از خود نگهبانی کنم
شوق لمس روی تو درسینه زندانی کنم
عهدکردم نازنینم گرچه با چشم ترم
لذت بوییدنت را از سرم بیرون برم
*تا که گفتم چشم تو از سر برون خواهم نمود
یک کلام و والسلام،الا همین بود و نبود
چشم وا کردی نشد عقل خودم راضی کنم
من غلط کردم! غلط کردم!که خودسازی کنم*
.
.
خواب بودی حیفم آمد با لبت بازی کنم
پیش خود گفتم کمی تمرین خودسازی کنم
پیش خود گفتم نمیخواهم در آغوشت کشم
یا نمیخواهم دگر از لعل شیرینت چشم
عهد کردم اندکی از خود نگهبانی کنم
شوق لمس روی تو درسینه زندانی کنم
عهدکردم نازنینم گرچه با چشم ترم
لذت بوییدنت را از سرم بیرون برم
*تا که گفتم چشم تو از سر برون خواهم نمود
یک کلام و والسلام،الا همین بود و نبود
چشم وا کردی نشد عقل خودم راضی کنم
من غلط کردم! غلط کردم!که خودسازی کنم*
۹۷۶
۲۸ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.