اتفاق ناگهانی با دوست صمیمی
اتفاق ناگهانی با دوست صمیمی
پارت ۲۲
خواستم برم توی اون هرزه خونه تا ببینم واقعا لیلی رو دیدم
رفتم و از چیزی که دیدم واقعا شکه شدم
لیلی توی هرزه خونه روی پای یکی از پسرا نشسته بود و داشتن هم رو میبوسیدن
باید زود تر به جیمین خبر بدم
رفتم بیرون تا دنبال جیمین بگردم
جیمین رو پیدا نکردم پس بهش زنگ زدم
جیمین:چته؟ بعد از چند وقت تازه فهمیدی چه غلطی کردی؟
ا/ت:جیمین، بیا امشب بریم کافه، باید باهات صحبت کنم
جیمین:من هیچ حرف...
ا/ت:جیمین
جیمین: خیلی خوب ، باشه
&شب میشه و میرن کافه و باهم یه کم حرف میزنن
ا/ت: خب جیمین بریم سر اصل مطلب
ببین من هیچ وقت نمیخواستم بین تو و لیلی بیام، راستش ..... من عاشقت بودم، ولی هیچ وقت این رو بهت نگفتم تا بین تو و لیلی باطله ایجاد نکنم و وسط رابطه شما نیام
امروز وقتی داشتم میرفتم خونه یه نفر رو دیدم خیلی شبیه لیلی بود داشت میرفت داخل هرزه خونه ، رفتم داخل و دیدم لیلی روی پای یک پسره نشسته و دارن هم رو میبو....
جیمین:اومدی این مزخرفات رو بهم بگی؟ چقدر تمرین کردی تا بتونی همچین دروغی سرهم کنی؟ تو همین مدت؟*پوزخند*خجالت اوره
&جیمین بلند میشه و میره
ویو جیمین
وقتی گفت عاشقم بود احساس کردم به قلبم تیر خورد، ولی به روی خودم نیاوردم و بی احساس نگاش کردم
چون ..... ازش بدم میاد
ویو ا/ت
وقتی جیمین بلند شد و رفت تقریبا ناامید شدم، وای واقعا نمیدونم باید چیکار کنم که باور کنه
_____________
اینم از پارت ۲۲ که منتظرش بودید
ببخشید دیر شد😂💔
همون طور که گفتم حالم خوبه فقط ادمین گشادی هستم💔😂
و ممنون که به فکر حالم هستید:)❤️
بابای ✨🫂
پارت ۲۲
خواستم برم توی اون هرزه خونه تا ببینم واقعا لیلی رو دیدم
رفتم و از چیزی که دیدم واقعا شکه شدم
لیلی توی هرزه خونه روی پای یکی از پسرا نشسته بود و داشتن هم رو میبوسیدن
باید زود تر به جیمین خبر بدم
رفتم بیرون تا دنبال جیمین بگردم
جیمین رو پیدا نکردم پس بهش زنگ زدم
جیمین:چته؟ بعد از چند وقت تازه فهمیدی چه غلطی کردی؟
ا/ت:جیمین، بیا امشب بریم کافه، باید باهات صحبت کنم
جیمین:من هیچ حرف...
ا/ت:جیمین
جیمین: خیلی خوب ، باشه
&شب میشه و میرن کافه و باهم یه کم حرف میزنن
ا/ت: خب جیمین بریم سر اصل مطلب
ببین من هیچ وقت نمیخواستم بین تو و لیلی بیام، راستش ..... من عاشقت بودم، ولی هیچ وقت این رو بهت نگفتم تا بین تو و لیلی باطله ایجاد نکنم و وسط رابطه شما نیام
امروز وقتی داشتم میرفتم خونه یه نفر رو دیدم خیلی شبیه لیلی بود داشت میرفت داخل هرزه خونه ، رفتم داخل و دیدم لیلی روی پای یک پسره نشسته و دارن هم رو میبو....
جیمین:اومدی این مزخرفات رو بهم بگی؟ چقدر تمرین کردی تا بتونی همچین دروغی سرهم کنی؟ تو همین مدت؟*پوزخند*خجالت اوره
&جیمین بلند میشه و میره
ویو جیمین
وقتی گفت عاشقم بود احساس کردم به قلبم تیر خورد، ولی به روی خودم نیاوردم و بی احساس نگاش کردم
چون ..... ازش بدم میاد
ویو ا/ت
وقتی جیمین بلند شد و رفت تقریبا ناامید شدم، وای واقعا نمیدونم باید چیکار کنم که باور کنه
_____________
اینم از پارت ۲۲ که منتظرش بودید
ببخشید دیر شد😂💔
همون طور که گفتم حالم خوبه فقط ادمین گشادی هستم💔😂
و ممنون که به فکر حالم هستید:)❤️
بابای ✨🫂
۳.۱k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.