پ۱۵

ویو ات
همه جا تاریک بود ، که یهویی برق ها روشن شد و دیدم همه ی خوانوادم و دوستام اینجان

که کوک اومد نزدیکم و جلوم زانو زد و گفت
+با من ازدواج میکنی

خیلی خوشحال بودم ، قطره ی اشکی از صورتم سرازیر شد
_ بله

و انگشتر رو کردم توی دستم و کوک منو بلند کرد و توی هوا چرخوند
حس خوبی داشت ، دیگه سینگل نبودم 😂 ( هعی )

م ات : تبریک میگم دخترم
پ کوک : ایشالاه به پای هم پیر شید
_ ممنونم

و یونا و دوستام رو دیدم و با کوک برگشتیم خونه
_ خیلی خوب بود
+یه چیزی یادت نرفته ؟
_ چی ؟
و با انگشتش به لبش اشاره کرد
دویدم و سمتش و لبمو گزاشتم روی لباش
بعد چند دقیقه منو براید استایل بغل کرد

_ بزارتم زمین
+ببینم مگه نمیتونی وقتی یه مافیا یه دختر رو میبوسه چی میشه ؟
_ میدونم ، دختر کل وجودش مال اون میشه
+آفرین دختر خوب

و انداخدتم روی تخت و دوباره بوسم کرد
+دیدی گفتم مال خودم میشی ؟
_ باشه تسلیم
+دوست دارم
_ منم بانی کوچولو







پایان



نمیدونم چرا نمیخواستم تموم شه

شرط فیک بعدی :
۶۰ تایی شیم فیک جدید رو میزارم
دیدگاه ها (۸)

معرفی فیک ( مافیای خشن)

لباس خدمت کار های عمارت تههمه لباسشون اینجوری بود جز اجوما ،...

پ۱۴

پ۱۳

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۳

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۷

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط