hi

زخمی که منو تو رو بهم رسوند پارت ⑤⑦
حس دلتنگی قشنگی رو حس کردم موهاش رو بیشتر لمس کردم بوسه ای یه پیشونیش زدم و سعی کردم گریه نکنم بعد از اینکه پدرم تو تصادف فلج شد مادرم به هربدبختی بود یا سرطان کار کرد یه روز منو مادرم برای کار رفتیم بوسان اون موقع هفت ساله بودم مادرم کنار راه حالش بد شد مردم زنگ زدن امبولانس و مادرم رو بردن بیمارستان ولی دیر شد مادرم مرد و هیچ کس نتونست بیاد برای انجام کار های بیمارستان جنازه از طرف شهر داری دفن شد ولی وقتی میخواستن من وبفرستم پرورش گاه قرار کردم. ار همون موقع هرکاری که بگی کردم و تا یازده سالگیم کنار خیابون یا مغازه اب مه کار میکردم میخوابیدم.. بعد اینکه تو یه مامن کی شروع کردم کار کردن همون جا تا هیجده سالگی موندم یه روز پدر جونگ کوک اومد و بهم پیشنهاد کار تو باند رو داد.. قبول کردم و همون روز دوره ی امچزشسم شروع شد و یک ماه طول کشید جونگ کوک خودش گفت میخواد کنارم باشه و این شد که منو اون تا الان از هم دور بودیم 🍓پدرمون.. دیروز.. فوت کرد 🐶و.. واقعا؟ 🍓اوهوم🐶بنده ی خدا.. گناهی نداشت.. امیدوارم اون دنیا پیشم مامان راحت تر باشه 🍓من قبل مرگش اون عکس رو بهم دادن توضیح داد بهم که چی شد 🐶ها.. پس پدر منو میشناخت🍓اره اون روز توی مهمونی ماهانه توی خونمون اوردمش بین جمعیت دور بزنه تورو دیده بود.. برای همین.. تونستم پیدات کنم.. 🐶منم دنبالت گشتم ولی پیدات نکردم اسمت هیچجا نبود 🍓یه خانم خیر.. که ققامسلیش مثل ما پارک بود و زیر باند بود به منو پدر کمک کرد.. منو به عنوان دخترش میشناختن.. بعد مرگ اون من وارس باند شدم.. 🐶پس همکارم شدیم.. 🍓اره ( خنده )
وسو جونگ کوک بابا گردنم درد گرفت از بس بغلم کردین... حالا خوبه سه ماه نبودم.. لباسام رو عوض کردم و دوش گرفتم و شام خوردیم بعدد شام هانول داشت میرفتن تو اتاق که دستش رو کشیدم و بردم تو اتاق ته راهرو پرتش کردم تو و در رو قفل کردم کمرش رو گرفتم و گفتم:یه شب خشنمون نشه؟ 🐼کوک من حامله ام 🐰من حواسم هست بلدم چطوری انجامش بدم اعتماد کن. لباش رو مک زدم و شروع کردم.. /بقیه با مغز خودتون /
ویو جیمین شش ماه بعد منو سولی و هانا و سه بیوک و جی می و کوک داشتیم جرعت حقیقت باری میکردیم که صدای جیغ هانول از طبقه ی بالا اومد.. کوک دو سبد و رفت بالا.. هانول شکمش و ناله میکرد بقیه هم پشت سر من اومدن بالا کوک هانول رو بغل کرد و گفت:جیمین سولی باهام بیاید شما دوتا بمونید هانا رو نگه دارید دوییدیم سمت ماشین و سوال شدیم من رانندگی کردم و جونگ کوک مشتی پشت و هانول رو دراز کرد سولبی نشست کنار من ویو جونگ کوک صورت هانول مثل گچ سفید شده و لباش ترک خوردن خیلی عرق کرده بود و داشت جیغ میزد 🐰تحمل کن.. تحمل کن خانمم.
دیدگاه ها (۰)

hi

hi

hi

hi

پلیس. ابلیس. part ¹⁸ا.ت و هانا شروع میکنم به حرف...

پلیس. ابلیس. part ²⁰جونگ کوک : برید خدارو شکر کنید ...

پلیس. ابلیس. part¹⁶_ آجوما آجوما : بله ارباب _ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط