Part50
Part50
رفتم نشستم رو صندلی کنار تخت کوک دستشو گرفتم و گریه کردم قطرات اشکم رو دستش میریخت
ته:ات بمونیم یا بریم خونه
ات:شما برید من میمونم
ته:نمیشه که پس ماهم میمونیم
ات:نه شما برید خسته میشید منم میخوام با کوک خلوت کنم
ته:آما.....
ات:دیگه هیچی نگو
ته:باشه پس بای
ات:بای
همونطور کع دستشو گرفتم بودم و گریه میکردم خوابم برد
بیدار شدم ساعت ۴بعد از ظهر بود موقعی که باز کوکو اونطوری دیدم گریم گرفت بعد اشکامو پاک کردم رفتم پیش دکتر
دکتر:دختر کوچولو گم شدی
ات:خودت کوچولویی میخواستم ببینم آقای جئون کی به هوش میان(جدی)
دکتر:اوووو اووو باشه ببین ما قرار بود یو آمپول دیگه بزنیم که خواب آور بود اما نزدیم تا ۲ ساعت دیگه به هوش میان
ات:ممنونم(جدی ولی داشت تز ذوق میمرد)
رفتم زنگ زدم به ته گفتم ۱ ساعت دیگه بیان منم رفتم پیش کوک هی باهاش حرف میزدم که گریم گرفت بعد ته اومد
ته:اتفاقی افتاده(نگران)
ات:نه ۱ ساعت دیگه به هوش میاد(گریه)
ته:پس چرا گریه میکنی
ات:اصلا نمیتونم ببینم کوک اینجاست(گریه)
کوک:کوچولو گریه نکن من به هوش آمدم
دیدم صداش درومد پریدم بغلش جوری که انگار روش خی....مه زدم رو تخت بیمارستان 🤣🤣🤣
کوک:بسه دختر خفم کردی
نشستم رو شکمش
ات:دیگه نبینم مریض شی بعد به من نگی وگرنه کتکت میزنم(اخم)
کوک:باشه میبینم اون مرواریدهای هدر دادی
ته: خیلی زیاد
کوک:چقدر بهت گفتم هدرشون نده(اخم)
ات:میدونی برای یک پسر خیلی خوشتیپ که تز همه بیشتر دوستش دادم هدر دادم
کوک:باشه خر شدم(لبخند)
کی مرخص میشم
(تابع قوانین ویسگون )
(تابع قوانین جمهوری اسلامی )
(جانم فدای رهبر )
رفتم نشستم رو صندلی کنار تخت کوک دستشو گرفتم و گریه کردم قطرات اشکم رو دستش میریخت
ته:ات بمونیم یا بریم خونه
ات:شما برید من میمونم
ته:نمیشه که پس ماهم میمونیم
ات:نه شما برید خسته میشید منم میخوام با کوک خلوت کنم
ته:آما.....
ات:دیگه هیچی نگو
ته:باشه پس بای
ات:بای
همونطور کع دستشو گرفتم بودم و گریه میکردم خوابم برد
بیدار شدم ساعت ۴بعد از ظهر بود موقعی که باز کوکو اونطوری دیدم گریم گرفت بعد اشکامو پاک کردم رفتم پیش دکتر
دکتر:دختر کوچولو گم شدی
ات:خودت کوچولویی میخواستم ببینم آقای جئون کی به هوش میان(جدی)
دکتر:اوووو اووو باشه ببین ما قرار بود یو آمپول دیگه بزنیم که خواب آور بود اما نزدیم تا ۲ ساعت دیگه به هوش میان
ات:ممنونم(جدی ولی داشت تز ذوق میمرد)
رفتم زنگ زدم به ته گفتم ۱ ساعت دیگه بیان منم رفتم پیش کوک هی باهاش حرف میزدم که گریم گرفت بعد ته اومد
ته:اتفاقی افتاده(نگران)
ات:نه ۱ ساعت دیگه به هوش میاد(گریه)
ته:پس چرا گریه میکنی
ات:اصلا نمیتونم ببینم کوک اینجاست(گریه)
کوک:کوچولو گریه نکن من به هوش آمدم
دیدم صداش درومد پریدم بغلش جوری که انگار روش خی....مه زدم رو تخت بیمارستان 🤣🤣🤣
کوک:بسه دختر خفم کردی
نشستم رو شکمش
ات:دیگه نبینم مریض شی بعد به من نگی وگرنه کتکت میزنم(اخم)
کوک:باشه میبینم اون مرواریدهای هدر دادی
ته: خیلی زیاد
کوک:چقدر بهت گفتم هدرشون نده(اخم)
ات:میدونی برای یک پسر خیلی خوشتیپ که تز همه بیشتر دوستش دادم هدر دادم
کوک:باشه خر شدم(لبخند)
کی مرخص میشم
(تابع قوانین ویسگون )
(تابع قوانین جمهوری اسلامی )
(جانم فدای رهبر )
۳.۶k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.