Part52
Part52
پرش زمانی به ۲ روز بعد........................................................................
ات ویو
همه لباسمونو پوشیده بودین مونده بود گیریم ولیدمن لباسمو هنوز نپوشیده بودم (عکس لباسای همه رو میزارم و گریم هاشون )
میخواستم گریم کنم هرکی یک نظری میداد منم همونو میکردم ولی آریا چون لباسش ماسک داشت نخواست آخر برا آرین موند داشتم میکردم که دستی روی پام حس کردم دیدم آرین دست و پا....هام میلرزید نمیدونستم چیکار کنم خودمو کشیدم عقب ولی ول کن نبود به کوک نگاه کردم حواسش نبود نمیدونستم چیکار کنم که کوک ببینه بخواطر همین قلممو را انداختم زمین.
ات:اخخخخخخ
کو نگام کرد بهش با ترس نگاه کردم فهمید اومد نزدیک الان میترسیدم کوک کاری کنه
کوک:ببینم کوچولوم چیکرده
آریان دستشو برداشت و تا آخرش کوک همونجا موند تا کاری نکنه
منم رفتم تو اتاق درو قفل کردم
کوک:درو چرا قفل میکنی باز کن
ات:صبر کن میخوام سوپرایزتون کنم
کوک:اوکی
لباسمو پوشیدم گریممو کروم همه پایین منتظر بودن رفتم پایین
کوک ویو
ات اومد پایین همینطوری محوش شده بودم اصلا نمیدونستم چیکار کنم
ته:اع اع اع ببین معلومه خواهر منه خیلی خوشگل شدی
اریانا:واووووو خیلی خوشگل شدیییی
کوک:من نمیدونم چی بگم نمیدونم چیکار کنم هر چقدر بگم کمه خیلی خیلی خیلی خوشگل شدی
ات:ممنونم
خلاصه رفتیم بیرون جشن و اومدیم خونه
ات ویو
رفتیم خونه خیلی خسته بودم با همون لباسا خوابم برد
کوک:رفتم تو اتاق دیدم ات خوابیده بیدارش نکردم یک لباس پوشوندم بهش (عکسشو میزارم)منم لباس پوشیدم خوابیدم
پرش زمانی به دو روز بعد......................................................................
ته ویو
فردا قرار بود برگردیم کره که دکتر کوک زنگ زد گفت بیام اونجا منم گفتم به هیچکی نگم و برم حاضر شدم دم در بودم که
پرش زمانی به ۲ روز بعد........................................................................
ات ویو
همه لباسمونو پوشیده بودین مونده بود گیریم ولیدمن لباسمو هنوز نپوشیده بودم (عکس لباسای همه رو میزارم و گریم هاشون )
میخواستم گریم کنم هرکی یک نظری میداد منم همونو میکردم ولی آریا چون لباسش ماسک داشت نخواست آخر برا آرین موند داشتم میکردم که دستی روی پام حس کردم دیدم آرین دست و پا....هام میلرزید نمیدونستم چیکار کنم خودمو کشیدم عقب ولی ول کن نبود به کوک نگاه کردم حواسش نبود نمیدونستم چیکار کنم که کوک ببینه بخواطر همین قلممو را انداختم زمین.
ات:اخخخخخخ
کو نگام کرد بهش با ترس نگاه کردم فهمید اومد نزدیک الان میترسیدم کوک کاری کنه
کوک:ببینم کوچولوم چیکرده
آریان دستشو برداشت و تا آخرش کوک همونجا موند تا کاری نکنه
منم رفتم تو اتاق درو قفل کردم
کوک:درو چرا قفل میکنی باز کن
ات:صبر کن میخوام سوپرایزتون کنم
کوک:اوکی
لباسمو پوشیدم گریممو کروم همه پایین منتظر بودن رفتم پایین
کوک ویو
ات اومد پایین همینطوری محوش شده بودم اصلا نمیدونستم چیکار کنم
ته:اع اع اع ببین معلومه خواهر منه خیلی خوشگل شدی
اریانا:واووووو خیلی خوشگل شدیییی
کوک:من نمیدونم چی بگم نمیدونم چیکار کنم هر چقدر بگم کمه خیلی خیلی خیلی خوشگل شدی
ات:ممنونم
خلاصه رفتیم بیرون جشن و اومدیم خونه
ات ویو
رفتیم خونه خیلی خسته بودم با همون لباسا خوابم برد
کوک:رفتم تو اتاق دیدم ات خوابیده بیدارش نکردم یک لباس پوشوندم بهش (عکسشو میزارم)منم لباس پوشیدم خوابیدم
پرش زمانی به دو روز بعد......................................................................
ته ویو
فردا قرار بود برگردیم کره که دکتر کوک زنگ زد گفت بیام اونجا منم گفتم به هیچکی نگم و برم حاضر شدم دم در بودم که
۳.۷k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.