پارت 42
پارت 42
اولین چیزی که دیدم یه جفت چشمه تیله ای طوسی رنگ بود که نگرانی ازش میبارید همون چشمای که من بهش دل باخته بودم نمیدونم چجوری اما انقدر دوسش داشتم که حاضر شدم به خاطرش هر کاری بکنم...
سه روزه از بیمارستان مرخص شدم حالم خوبه فقط شکمم بعضی وقتا درد میگره که دکتر گفت به مرور زمان خوب میشی تو این مدت مامانم خیلی بهم رسیدگی کرد اصلا نمیدونم چی تو سرش خورده که انقدر مهربون شده😂 البته مامان ایلار هم هر روز بهم سر میزنه مجبور شدیم به مامانم بگیم تصادف کردم چون حقیقتو به هرکی میگفتم باور نمیکرد... دوباره زنگ زد وای این پسر هر دوساعت یه بار زنگ میزنه _چیییییه +مرض خب زنگ زدم حالتو بپرستم _خب مرتیکه در روز 5بارزنگ میزنی قرار نیست که تو این دوساعت بمیرم +باشه اگه ناراحتی زنک نمیزنم زرتی گوشیو قطع کرد خندم گرفته بود 😂به خدا من عقلم کمه عاشقه این مرتیکه روانی شدم شمارشو گرفتم که رد داد دوباره گرفتم بازم رد داد نوشتم (باشه جواب نده الان زنگ میزنم به استاد مجد) بازم جواب نداد اه ولش هی ناز میکنه اخه مگه تو دختری گوشیو انداختم رو تخت و رفتم یه دوش بگیرم... اومدم بیرون که دیدم یه سنگ خورد به شیشه شال رو انداختم رو سرم و پنجره رو باز کردم دیدم خودشه. چیه چی میخوای _بیا تو پارکینگ کارت دارم+نمیاممم _میای یا من بیام بالا؟ وااای باشه الان میام از دسته این اخر دیونه میشم نه حرفه دلشو میزنه نه دست از سرم بر میداره خب یه کلام بگو دوسم داری راحتمون کن سریع اماده شدم و رفتم پایین تو پارکینگ دیدم با ژسته خاصی که مخصوصه خودشه تکیه زده به یکی از ماشینا تازه پاش خوب شده بود گفتم بله چی میخوای کچلم کردی بازمو گرفت و اروم کوبیدم به دیوار و گفت که میری به استاد مجد زنگ میزنی اره خندم گرفته بود یعنی برا یه پیام تا اینجا اومده 😂با لبخنده دندون نمای گفتم اره خب تو جواب ندادی سرشو برد کناره گوشم بازمو فشار داد و با صدای عصبی گفت یعنی من جواب ندم به اون زنگ میزنی؟ دستمو گذاشتم رو سینه اش که هولش بدم خیلی ترسناک شده بود یه ذره هم تکون نخورد گفتم اه ولم کن چرا اینجوری میکنی اصلا ب تو چه من به کی زنگ میزنم یهو با گذاشتنه لباش رو لبام قفل شدم با ولع میبوسید انقدر محکم میبوسید که حس کردم لبام داره کنده میشه یهو لبشو گاز گرفتم که به زور ازم جدا شد شوری خون رو تو دهنم حس کردم هولش دادم و زدم زیره گوشش و با داد گفتم به چه حقی منو بوسیدی هاااا بغضم گرفته بود اولین بار بود کسی منو میبوسی نمیخواستم اینجوری باشه تو منو دوست نداری یهو منو کشید تو بغلش و اروم گفت کی گفته دوست ندارم دختر اصلا مگه میشه تورو دوست نداشت ببخش که اذیتت کردم معذر میخوام گریه نکن بخدا عصبی بودم تا اسم اون مرتیکه میاد
اولین چیزی که دیدم یه جفت چشمه تیله ای طوسی رنگ بود که نگرانی ازش میبارید همون چشمای که من بهش دل باخته بودم نمیدونم چجوری اما انقدر دوسش داشتم که حاضر شدم به خاطرش هر کاری بکنم...
سه روزه از بیمارستان مرخص شدم حالم خوبه فقط شکمم بعضی وقتا درد میگره که دکتر گفت به مرور زمان خوب میشی تو این مدت مامانم خیلی بهم رسیدگی کرد اصلا نمیدونم چی تو سرش خورده که انقدر مهربون شده😂 البته مامان ایلار هم هر روز بهم سر میزنه مجبور شدیم به مامانم بگیم تصادف کردم چون حقیقتو به هرکی میگفتم باور نمیکرد... دوباره زنگ زد وای این پسر هر دوساعت یه بار زنگ میزنه _چیییییه +مرض خب زنگ زدم حالتو بپرستم _خب مرتیکه در روز 5بارزنگ میزنی قرار نیست که تو این دوساعت بمیرم +باشه اگه ناراحتی زنک نمیزنم زرتی گوشیو قطع کرد خندم گرفته بود 😂به خدا من عقلم کمه عاشقه این مرتیکه روانی شدم شمارشو گرفتم که رد داد دوباره گرفتم بازم رد داد نوشتم (باشه جواب نده الان زنگ میزنم به استاد مجد) بازم جواب نداد اه ولش هی ناز میکنه اخه مگه تو دختری گوشیو انداختم رو تخت و رفتم یه دوش بگیرم... اومدم بیرون که دیدم یه سنگ خورد به شیشه شال رو انداختم رو سرم و پنجره رو باز کردم دیدم خودشه. چیه چی میخوای _بیا تو پارکینگ کارت دارم+نمیاممم _میای یا من بیام بالا؟ وااای باشه الان میام از دسته این اخر دیونه میشم نه حرفه دلشو میزنه نه دست از سرم بر میداره خب یه کلام بگو دوسم داری راحتمون کن سریع اماده شدم و رفتم پایین تو پارکینگ دیدم با ژسته خاصی که مخصوصه خودشه تکیه زده به یکی از ماشینا تازه پاش خوب شده بود گفتم بله چی میخوای کچلم کردی بازمو گرفت و اروم کوبیدم به دیوار و گفت که میری به استاد مجد زنگ میزنی اره خندم گرفته بود یعنی برا یه پیام تا اینجا اومده 😂با لبخنده دندون نمای گفتم اره خب تو جواب ندادی سرشو برد کناره گوشم بازمو فشار داد و با صدای عصبی گفت یعنی من جواب ندم به اون زنگ میزنی؟ دستمو گذاشتم رو سینه اش که هولش بدم خیلی ترسناک شده بود یه ذره هم تکون نخورد گفتم اه ولم کن چرا اینجوری میکنی اصلا ب تو چه من به کی زنگ میزنم یهو با گذاشتنه لباش رو لبام قفل شدم با ولع میبوسید انقدر محکم میبوسید که حس کردم لبام داره کنده میشه یهو لبشو گاز گرفتم که به زور ازم جدا شد شوری خون رو تو دهنم حس کردم هولش دادم و زدم زیره گوشش و با داد گفتم به چه حقی منو بوسیدی هاااا بغضم گرفته بود اولین بار بود کسی منو میبوسی نمیخواستم اینجوری باشه تو منو دوست نداری یهو منو کشید تو بغلش و اروم گفت کی گفته دوست ندارم دختر اصلا مگه میشه تورو دوست نداشت ببخش که اذیتت کردم معذر میخوام گریه نکن بخدا عصبی بودم تا اسم اون مرتیکه میاد
۱۰.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.