رمان یه خاطره پارت ۲۲
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_²² [🖤♥]
به خودم که اومدم تیلز گفت از اتاق بریم بیرون و فقط سونیک و خودش بمونن.
«سونیک💙⚡»
- تیلز زود باش شروع کن.
تیلز اهرم رو کشید و گفت: امید وارم دو تاتون سالم برگردید.
زیر لبی: به خاطر شدو.
«شدو❤️🩹🕷»
با ماریا روی نیمکتی توی باغی سرسبز نشسته بودیم.
به این فکر میکردم که سونیک... چرا باید به من علاقه داشته باشه؟
ماریا- تو بر میگردی شدو.
- هوم؟
ماریا- تو برمیگردی پیش دوستات.
- اینجا موندنو ترجیح میدم ماریا.
ماریا- سونیک به تو علاقه داره الانم...
- ماریا کجا رفتی؟
بلند شدم و به دور و ورم نگاه کردم که یهو یه چیز آبی تو اسمون دیدم.
- ها؟ اون سونیکه؟ اینجا چیکار میکنه؟
داد زنان خورد زمین.
سونیک- آخ!
سریع اخم کردم: تو چجوری اومدی اینجا؟
دستمو دراز کردم دستمو گرفت و بلند شد.
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_²² [🖤♥]
به خودم که اومدم تیلز گفت از اتاق بریم بیرون و فقط سونیک و خودش بمونن.
«سونیک💙⚡»
- تیلز زود باش شروع کن.
تیلز اهرم رو کشید و گفت: امید وارم دو تاتون سالم برگردید.
زیر لبی: به خاطر شدو.
«شدو❤️🩹🕷»
با ماریا روی نیمکتی توی باغی سرسبز نشسته بودیم.
به این فکر میکردم که سونیک... چرا باید به من علاقه داشته باشه؟
ماریا- تو بر میگردی شدو.
- هوم؟
ماریا- تو برمیگردی پیش دوستات.
- اینجا موندنو ترجیح میدم ماریا.
ماریا- سونیک به تو علاقه داره الانم...
- ماریا کجا رفتی؟
بلند شدم و به دور و ورم نگاه کردم که یهو یه چیز آبی تو اسمون دیدم.
- ها؟ اون سونیکه؟ اینجا چیکار میکنه؟
داد زنان خورد زمین.
سونیک- آخ!
سریع اخم کردم: تو چجوری اومدی اینجا؟
دستمو دراز کردم دستمو گرفت و بلند شد.
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۲.۹k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.