رمان یک خاطره پارت ۲٠: علاقه

♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_²⁰ [🖤♥]

سیلور در رو باز کرد.
بلند شدم با گریه پریدم بغلش: سیلور کجا رفتی؟ من بدون شدو چیکار کنم؟
سیلور دستشو زد به شونه ام و گفت ناراحت نباشم.
سیلور- زود باش اشکاتو پاک کن چون شدو ببینه براش گریه کردی میوفته دنبالت.
- شدو بد اخلاق ترین، قوی ترین و جذاب ترین خارپشتی بود که من دیدم سعی میکردم باهاش دوست باشم ولی همش وعض رو بد تر میکردم که کارو به اینجا کشوندم سیلور.

«سیلور🌪🤍»
- اشکال نداره، درکت میکنم من تمام مدت میدونستم شما دوتا هم رو دوست دارید.
سونیک- چجوری؟ " با بغض"
- تو دمت رو تکون میدادی اونم از کار تو خجالت میکشید و با چشماش متوجه علاقه بینتون شدم.
سونیک- هه از کی تا حالا انقدر باهوش شدی سیلور؟
سونیک- معلومه که درک نمیکنی چون با گفتن این حرفا وعض رو بد تر میکنی سیلور. من فقط به یه بغل دوستانه نیاز دارم میتونی این کارو بکنی؟
روژ- شدو انقدر ها هم ضعیف نیست هر چی باشه اون شدوعه از پس هر کاری بر میاد.
سونیک- من اونو دیدم گفت که شاید دیگه نتونم ببینمش و ازم خدافظی کرد.
روژ و سیلور- چی؟
سونیک- من با روحش حرف زدم اون پیش ماریا بود.

♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
دیدگاه ها (۵)

رمان یک خاطره پارت ۲۱: یک راه وجود داره!

رمان یه خاطره پارت ۲۲

رمان یک خاطره پارت ۱۹: کُما

رمان یک خاطره پارت ۱۸: گریه

خطوط موازی

تحت تعقیب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط