🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۱۰۵ -آقا عرفان..
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۱۰۵ #-آقا عرفان..
-اووو نمردیمو این بشر به ماگفت آقا، بفرما بگو حرفتو..
-بیشعور.
خندیدوگفت:
-بگو دیگه.
-همین الان برام گیتار بزن.
-الان ؟؟
-بله الان.
-باشه برایه روز دیگه باشه،
-نهه همین الان ،باید هم بخونی هم بزنی
-حالا نمیشه یه کار دیگه ازم بخوای،
-سختر میگم..
-باشه.. ببین تورو خدا یکاری ازش خواستیم بعد یه عمر،براماشرط میزاره.خندیدم وگیتارمو از توکمدم بیرون آوردم وسمتش گرفتم
-بی حوصله گیتارو از،دستم گرفت.اون پسرعموی نکبتت اینجاست؟؟خندیدموگفتم:
-نه شرکته ،خب شروع کن،
چشم غره ای بهم رفت،
ابرویی براش بالا انداختمو بهش خیره شدم.
-چی بخونم حالا؟؟
-نمیدونم،هرچی دوست داری
🎼 🎼 🎼 🎼 🎼 🎼 🎼 🎼
بایداینو ازاولش میگفتم
که موندن من همیشگی نیست
بهونه نیست یه چیزایی که میگم بت
یه سری حرفاگفتنی نیست
فقط اینو بدون اگه میرم
بدون تو زودتر میمیرم
میخوام برم یه جایی که شاید آروم بگیرم
میگم میرم دلگیر نشو
بعدازمنم تنهانشو زندگی کن خواهش نکن نمیمونم
من معذرت میخوام ازت ،به من نگو بی معرفت
بهتره ازدردمن چیزی ندونی،
لالاللالالالالالاالالالا
(نگاهی به من انداخت ،بغضموبه زورقورت دادمو بهش خیره شدم..سرشوپایین انداختو به گیتارخیره شد،)
-تقصیرمن نیست،دست توهم نیست
این یه اتفاق تلخههه، اینکه میخوامتو میرم خیلی حرفهه
میگم میرم دلگیرنشو
بعدازمنم تنهانشو
زندگی کن خواهش نکن نمیمونم.
-من معذرت میخوام ازت ،به من نگو بی معرفت،
ازجام بلند شدمو جلودربالکن قرار گرفتم نفسم بالا نمیومد..سریع درو بازکردمو داخل بالکن شدم،
-رویا گریه میکنی..
-نه.
انگشتشو روگونه ام کشید وجلو چشمم گرفت
-پس اینا براچیه؟؟؟
گریه ام شدت گرفت،
-رویاگریه چراعزیزم.آروم باش.
-ن..نمیتونم..نمیتونم آروم باشم دارم م.میمیرم میفهمی،تونمیفهمی.نمیفهمی عرفان،روی زمین نشستمو زاززارگریه میکردم.جلوم زانوزد.
-رویانگام کن،باهق هق سرمو بالا گرفتم
-اونیکه باعث شده چشمای قشنگت اینجوری بارونی بشه وقلب پاکو مهربونت اذیت بشه بی لیاقت ترین آدم .روکره ای زمینه میفهمی،اون لیاقت این اشکارو نداره.براکسی اینجوری گریه کن که لیاقت داشته باشه،
باانگشتش اشکامو پاک کرد چتریامو باحالت خواصی از جلو چشمام کنار زدوتلخ خندید،
-گریه نکن اگه امیر بفهمه خانومشو به گریه انداختم تیکه بزرگم گوشمه ،
بابغضو هق هق نگاهش میکردم..ازجاش بلند شد،
-رویامن میرم به امیر زنگ بزن خبرم کن .باشه؟؟
-چیزی نگفتم
-فعلا.
از اتاق بیرون رفت.
نویسنده:S.m.a.E
-اووو نمردیمو این بشر به ماگفت آقا، بفرما بگو حرفتو..
-بیشعور.
خندیدوگفت:
-بگو دیگه.
-همین الان برام گیتار بزن.
-الان ؟؟
-بله الان.
-باشه برایه روز دیگه باشه،
-نهه همین الان ،باید هم بخونی هم بزنی
-حالا نمیشه یه کار دیگه ازم بخوای،
-سختر میگم..
-باشه.. ببین تورو خدا یکاری ازش خواستیم بعد یه عمر،براماشرط میزاره.خندیدم وگیتارمو از توکمدم بیرون آوردم وسمتش گرفتم
-بی حوصله گیتارو از،دستم گرفت.اون پسرعموی نکبتت اینجاست؟؟خندیدموگفتم:
-نه شرکته ،خب شروع کن،
چشم غره ای بهم رفت،
ابرویی براش بالا انداختمو بهش خیره شدم.
-چی بخونم حالا؟؟
-نمیدونم،هرچی دوست داری
🎼 🎼 🎼 🎼 🎼 🎼 🎼 🎼
بایداینو ازاولش میگفتم
که موندن من همیشگی نیست
بهونه نیست یه چیزایی که میگم بت
یه سری حرفاگفتنی نیست
فقط اینو بدون اگه میرم
بدون تو زودتر میمیرم
میخوام برم یه جایی که شاید آروم بگیرم
میگم میرم دلگیر نشو
بعدازمنم تنهانشو زندگی کن خواهش نکن نمیمونم
من معذرت میخوام ازت ،به من نگو بی معرفت
بهتره ازدردمن چیزی ندونی،
لالاللالالالالالاالالالا
(نگاهی به من انداخت ،بغضموبه زورقورت دادمو بهش خیره شدم..سرشوپایین انداختو به گیتارخیره شد،)
-تقصیرمن نیست،دست توهم نیست
این یه اتفاق تلخههه، اینکه میخوامتو میرم خیلی حرفهه
میگم میرم دلگیرنشو
بعدازمنم تنهانشو
زندگی کن خواهش نکن نمیمونم.
-من معذرت میخوام ازت ،به من نگو بی معرفت،
ازجام بلند شدمو جلودربالکن قرار گرفتم نفسم بالا نمیومد..سریع درو بازکردمو داخل بالکن شدم،
-رویا گریه میکنی..
-نه.
انگشتشو روگونه ام کشید وجلو چشمم گرفت
-پس اینا براچیه؟؟؟
گریه ام شدت گرفت،
-رویاگریه چراعزیزم.آروم باش.
-ن..نمیتونم..نمیتونم آروم باشم دارم م.میمیرم میفهمی،تونمیفهمی.نمیفهمی عرفان،روی زمین نشستمو زاززارگریه میکردم.جلوم زانوزد.
-رویانگام کن،باهق هق سرمو بالا گرفتم
-اونیکه باعث شده چشمای قشنگت اینجوری بارونی بشه وقلب پاکو مهربونت اذیت بشه بی لیاقت ترین آدم .روکره ای زمینه میفهمی،اون لیاقت این اشکارو نداره.براکسی اینجوری گریه کن که لیاقت داشته باشه،
باانگشتش اشکامو پاک کرد چتریامو باحالت خواصی از جلو چشمام کنار زدوتلخ خندید،
-گریه نکن اگه امیر بفهمه خانومشو به گریه انداختم تیکه بزرگم گوشمه ،
بابغضو هق هق نگاهش میکردم..ازجاش بلند شد،
-رویامن میرم به امیر زنگ بزن خبرم کن .باشه؟؟
-چیزی نگفتم
-فعلا.
از اتاق بیرون رفت.
نویسنده:S.m.a.E
۴۴.۵k
۰۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.