شبی ک قاتل شدم پارت: 4
شبی ک قاتل شدم پارت: 4
سانزو: ام باشع من مشکلی ندارم تازه خوب هم میشه اما باید رئیس اجازه بده
سنجو: ام بنظرم رئیس اجازه میده آخه کی این دختر با استعداد و رد میکنه ؟!
ا/ت : چطوره از رئیس اجازه بگیرید و بعد بهم بگین.
سنجو : فکر خوبیه نظر تو چیه داداشی؟
سانزو: ام بنظر منم فکر خوبیه
*دو ساعت بعد
سانزو و سنجو برگشتن خونه و منم دویدم طرفشون و گفتم چیشد چیشد ؟!
سنجو: عا قبول کرد فردا باید بریم ک چندتا حرف داره باهات
ا/ت : ام باشع حتما
*صبح
*ساعت 12
ا/ت: وایییییییییییی بدبخت شدم دیرم شد حالا چیکار کنم .
سریع و با عجله از اتاق رفتم بیرون و داد زدم سنجوووووو
سنجو: چیشده چیشده
ا/ت : عاح لعنتی دیرم شد
سنجو با خنده گفت: امم نه دیرت نشد حیح
بهتره بری یه دوش آب گرم بگیری .
ا/ت: ام اره فکر خوبیه
*یک ساعت بعد
از حموم اومدم بیرون و کت مشکی رنگم و پوشیدم و کراوات هم زدم .
از پله ها پایین رفتم و سوار ماشین شدم،
رسیدیم به اون ساختمون بلند و قشنگ
از در رفتیم داخل جلومون یه در آهنی بود .
یه کارت تو دست سانزو بود و اونو به یکی از آدم های جلوی در داد و رفتیم داخل .
یه اتاق بزرگ بود یه میز توی اتاق بود و پشتش هم یه مرد بود .
(اسم مرد : هوجو)
سانزو و سنجو تعظیم کردن و گفتن (درود بر رئیس)
رئیس: پس این همون دختر معروف ا/ت هست
ا/ت : ب ... بلع خودمم.
رئیس: اسم من هوجو هست امید وارم ک به گروه ما بپیوندی میتونی من و رئیس صدا کنی.....
سانزو: ام باشع من مشکلی ندارم تازه خوب هم میشه اما باید رئیس اجازه بده
سنجو: ام بنظرم رئیس اجازه میده آخه کی این دختر با استعداد و رد میکنه ؟!
ا/ت : چطوره از رئیس اجازه بگیرید و بعد بهم بگین.
سنجو : فکر خوبیه نظر تو چیه داداشی؟
سانزو: ام بنظر منم فکر خوبیه
*دو ساعت بعد
سانزو و سنجو برگشتن خونه و منم دویدم طرفشون و گفتم چیشد چیشد ؟!
سنجو: عا قبول کرد فردا باید بریم ک چندتا حرف داره باهات
ا/ت : ام باشع حتما
*صبح
*ساعت 12
ا/ت: وایییییییییییی بدبخت شدم دیرم شد حالا چیکار کنم .
سریع و با عجله از اتاق رفتم بیرون و داد زدم سنجوووووو
سنجو: چیشده چیشده
ا/ت : عاح لعنتی دیرم شد
سنجو با خنده گفت: امم نه دیرت نشد حیح
بهتره بری یه دوش آب گرم بگیری .
ا/ت: ام اره فکر خوبیه
*یک ساعت بعد
از حموم اومدم بیرون و کت مشکی رنگم و پوشیدم و کراوات هم زدم .
از پله ها پایین رفتم و سوار ماشین شدم،
رسیدیم به اون ساختمون بلند و قشنگ
از در رفتیم داخل جلومون یه در آهنی بود .
یه کارت تو دست سانزو بود و اونو به یکی از آدم های جلوی در داد و رفتیم داخل .
یه اتاق بزرگ بود یه میز توی اتاق بود و پشتش هم یه مرد بود .
(اسم مرد : هوجو)
سانزو و سنجو تعظیم کردن و گفتن (درود بر رئیس)
رئیس: پس این همون دختر معروف ا/ت هست
ا/ت : ب ... بلع خودمم.
رئیس: اسم من هوجو هست امید وارم ک به گروه ما بپیوندی میتونی من و رئیس صدا کنی.....
۳.۴k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.