ᑭᗩᖇT:19
ᑭᗩᖇT:19
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
جئون:بیخیال بیا بخوریم
ا.ت:آره منم گشنم شده
راوی:غذاشونو خوردن و دوباره رفتن بیرون یه جا نشستن توی هوای خنک بهاری...
جئون:میگم از چی تهیونگ خوشت اومد؟
ا.ت:از چه لحاظ؟
جئون:من یه فکری دارم
ا.ت:چه فکری؟
جئون:بیا واقعی قرار بزاریم
ا.ت:برای چی؟
جئون:ببین تهیونگ آدم نسبتا حسودیه،وقتی ببینه ما داریم قرار بزاریم منو میکشونه یه گوشه حسش رو نسبت به تو میگه
ا.ت:چقدر تو باهوشی آخه
جئون:البته من با تو قرار نمیزارم،یه نفر دیگه رو بهت معرفی میکنم
ا.ت:کیه؟
جئون:هنوز معلوم نیست بهت خبر میدم
راوی:همینجوری حرف میزدن که یهو گوشی جئون زنگ خورد...
کیم:سلام خوبی جونگکوک،چند دقیقه پیش چی میخواستی بگی؟
جئون:چند دقیقه پیش؟... خب هیچی چیز مهمی نبود
کیم:مطمئن باشم؟
جئون:آره
کیم:پس خداحاف...
جئون:صبر کنننن
کیم:چی شد؟
جئون:میگم میتونی شماره ی مین دو رو داری؟
کیم:مین دو رو برای چی میخوای؟
جئون:قراره به ا.ت معرفیش کنم،ا.ت از سینگل بودن خسته شده
کیم:چی؟
جئون:نکنم؟
کیم:چی؟...نمیدونم
جئون:ببین من فعلا برم
کیم:اوکی
جئون:یسسسس
ا.ت:چیشد؟
جئون:انگار حسودی کرد
ا.ت:واقعا؟
جئون:آره
کیم ویو:
من به ا.ت حس خاصی ندارم،حس دوستی دارم ولی از رفتار جونگکوک واقعا تعجب کردم...
حس کردم که شاید چیزی شده باشه ولی بی اهمیت نسبت بهش گذشتم.
راوی:جئون و ا.ت برگشتن سئول ولی قبلش توی ماشیت ا.ت به جونگکوک گفته بود که به تهیونگ بگه منظور خاصی نداشته چون ا.ت متوجه شد که اگر با کیم دوست باشه خیلی بهتره تا اینکه حس خاصی بهم داشته باشن و جونگکوک هم بدون چون و چرا قبول کرد...
ا.ت:بابت رانندگیت ممنون،فردا میبینمت
جئون:اوکی برو
ا.ت ویو:
من واقعا از اینکه حسی به اقای کیم داشتم پشیمون شدم تا اینکه گوشیم زنگ خورد و...
🌸🌸🌸
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
جئون:بیخیال بیا بخوریم
ا.ت:آره منم گشنم شده
راوی:غذاشونو خوردن و دوباره رفتن بیرون یه جا نشستن توی هوای خنک بهاری...
جئون:میگم از چی تهیونگ خوشت اومد؟
ا.ت:از چه لحاظ؟
جئون:من یه فکری دارم
ا.ت:چه فکری؟
جئون:بیا واقعی قرار بزاریم
ا.ت:برای چی؟
جئون:ببین تهیونگ آدم نسبتا حسودیه،وقتی ببینه ما داریم قرار بزاریم منو میکشونه یه گوشه حسش رو نسبت به تو میگه
ا.ت:چقدر تو باهوشی آخه
جئون:البته من با تو قرار نمیزارم،یه نفر دیگه رو بهت معرفی میکنم
ا.ت:کیه؟
جئون:هنوز معلوم نیست بهت خبر میدم
راوی:همینجوری حرف میزدن که یهو گوشی جئون زنگ خورد...
کیم:سلام خوبی جونگکوک،چند دقیقه پیش چی میخواستی بگی؟
جئون:چند دقیقه پیش؟... خب هیچی چیز مهمی نبود
کیم:مطمئن باشم؟
جئون:آره
کیم:پس خداحاف...
جئون:صبر کنننن
کیم:چی شد؟
جئون:میگم میتونی شماره ی مین دو رو داری؟
کیم:مین دو رو برای چی میخوای؟
جئون:قراره به ا.ت معرفیش کنم،ا.ت از سینگل بودن خسته شده
کیم:چی؟
جئون:نکنم؟
کیم:چی؟...نمیدونم
جئون:ببین من فعلا برم
کیم:اوکی
جئون:یسسسس
ا.ت:چیشد؟
جئون:انگار حسودی کرد
ا.ت:واقعا؟
جئون:آره
کیم ویو:
من به ا.ت حس خاصی ندارم،حس دوستی دارم ولی از رفتار جونگکوک واقعا تعجب کردم...
حس کردم که شاید چیزی شده باشه ولی بی اهمیت نسبت بهش گذشتم.
راوی:جئون و ا.ت برگشتن سئول ولی قبلش توی ماشیت ا.ت به جونگکوک گفته بود که به تهیونگ بگه منظور خاصی نداشته چون ا.ت متوجه شد که اگر با کیم دوست باشه خیلی بهتره تا اینکه حس خاصی بهم داشته باشن و جونگکوک هم بدون چون و چرا قبول کرد...
ا.ت:بابت رانندگیت ممنون،فردا میبینمت
جئون:اوکی برو
ا.ت ویو:
من واقعا از اینکه حسی به اقای کیم داشتم پشیمون شدم تا اینکه گوشیم زنگ خورد و...
🌸🌸🌸
۶.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.