بعضی عکس ها را باید فقط نگاه کرد باید سوت کشید

بعضی عکس ها را باید فقط نگاه کرد ...باید سوت کشید ....

باید سرت را دو دستی در میان لنز بکوبی

بعضی عکس ها را نباید تفسیر کرد ... باید لال شد ...

به اندازه چند جعبه سیگار ِ قرضی نشست و هی چشم چراند ...

باید دست ببری در زمان و مکان ...

شخصیتت را به کار بگیری و خودت را جای عکاس بگذاری

از میانه ی لنز به حقیقت خیره شوی ...

حقیقتی که تمام جانش را می دهد تا از کادر بگریزد ......

بعضی عکس ها را میان ِ یک موسیقی ِ لایت و نوری تاریک

بی ترس آنکه معشوقه ای حواست را بدزد باید روی دیوار انداخت

نیمه شب ها ، میان ِ پیک یکی مانده به آخر و آخری خیره اش شد ....

تمام درد عکاس را از میان نگاتیو بیرون کشید

در چشم بعضی عکس ها باید خیره شد ...

در اسلحه بعضی شان باید شلیک شد

و بعضی از عکس ها را تا چشم کار می کند باید هرزگی کنی

باید بفهمی چه از سر ِ عکاس گذشت که هنوز چشم هایش سالم است

عکس ها گاهی تیزند ... کش نمی آیند که دردت را گردنشان بیندازی

عکس ها حرف می زنند ...راه می روند ... طول می کشند... می کُشند

و تمام این ها در یک چشم بهم زدن است ...

یک چشم پشت دوربین ... بر هم می زند تمام اتفاق را .......
دیدگاه ها (۱)

من صادقانه روز تولدم بغض مي كنم وقتي تو اينچنين كودكانه شاد ...

مـَن یِـک اردیـبِـهِـشـتـی امـ! یِـک اُردیـبـِهِـشـتـی لَـجـ...

داری از دست های کسی میروی که هر بار صحبت از رفتنت شد زبانش...

این جهان چه داشت جز سنگ قبر هایی که از بی کسی مان زیر باران ...

***## رمان فرزند آتش### پارت ۱بوی تند عرق، چرم فرسوده و منتو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط