tough love part9 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part9 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
دعوا داشت همینجوری اوج می گرفت اما تنها چیزی که بیشتر نگرانم می کرد عصبانی شدن جونگ کوک بود
از عصبانی کردنش وحشت داشتم
جونگ کوک همچنان به خنده های عصبیش ادامه داد و این ترسمو بیشتر می کرد
➖: تهیونگ
هنوز منو خوب نشناختی
ات باید نگران داماد آینده باشم نباید عروس تنها بمونه مگه نه؟
اینو گفت و سوار ماشین شد و از محوطه خارج شد
سریع رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ هم درو برام باز کرد
طی مسیر هیچ حرفی بینمون نبود اما دیگه تحمل این همه سکوت کردن رو نداشتم
➕: متاسفم اینا همش تقصیر منه
تهیونگ: نه تو هیچ تقصیری نداریم اینا همش تقصیر جونگ کوکه دیگه نمی خوام همچین چیزی رو از دهنت بشنوم تو هیچ تقصیری نداری
این حرفش باعث شد یکم احساس آرامش کنم
به اولین پارکی که طی مسیر مون بود گفتم پارک کنه نیاز به هوای تازه داشتم
تو یکی از نیمکت های پارک نشستیم سکوت بینمون حکم فرما بود تا اینکه تهیونگ سکوتو شکست
تهیونگ: نمی دونم چطور باهاش ازدواج کردی چطوری تونستی عاشقش شی؟ اصلا تا به حال یک بارم احساسات شو بهت ابراز کرده؟ خواسته کاری برای خوشحالیت انجام بده؟
➕: اون اولین مرد زندگیم بود که عاشقش شدم... اون اولا خیلی فرق داشت اما کم کم که شناختمش فهمیدم که مرتکب چه اشتباهی شدم تنها گناهی که کردم این بود که عاشقش شدم این باعث شد زندگیم تغییر کنه
برای اولین بار تو ولنتاین بهم یه گوی موزیکال داد که حلقه ی ازدواج توش بود خب منم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم اون اولا خیلی مهربون و آروم بود با وجود اینکه متوجه ی احساس تعصب بیش از اندازش شدم اما کمی بعد...
اشکم داشت از چشمم سرازیر می شد که سریع پاکش کردم نمی خواستم متوجه ی احساساتم شه
تهیونگ: دیگه کافیه نمی خواستم ناراحتت کنم متاسفم منو ببخش
➕: نه نه اصلا خودتو ناراحت نکن
ساعت ۱۱ شب برگشتیم خونه
وقتی رفتم تو اتاقم نگاهم افتاد به هدیه ولنتاینی که برای اولین بار از جونگ کوک هدیه گرفتم
با وجود اینکه ازش جدا شدم اما هنوز هدیه ای رو که بهم داده بود نگه می داشتم
خودمم از کارم سر در نمی آوردم که چرا هنوز اون گوی نفرین شده رو با خودم نگه میدارم
فردا وقت دکترم بود باید همه چی رو درباره تهیونگ بهش بگم نمی دونم دارم کار درستی می کنم یا نه
جونگ کوک یا تهیونگ؟ هنوز امیدی بهش داشتم اما انگار امیدم یکی از ستاره های دنیا در مقابل تمامی ستارگان بودن
از پشت پنجره ی اتاقم به ماه که تو آسمون خیلی خوب جایگاه شو حفظ کرده بود و می درخشید خیره شدم
➕: دلم برای ماه خودم تنگ نمیشه بهت قول میدم ماهی که من میشناسم شبای تاریکمو روشن می کرد اما اون ماه دیگه خودشم بخشی از تاریکی ها شده دیگه شبام از تاریکی خسته شده
شرط
۱۰۰ لایک 100 کام
پارت 8 تو کام پارت7
از زبان ات
دعوا داشت همینجوری اوج می گرفت اما تنها چیزی که بیشتر نگرانم می کرد عصبانی شدن جونگ کوک بود
از عصبانی کردنش وحشت داشتم
جونگ کوک همچنان به خنده های عصبیش ادامه داد و این ترسمو بیشتر می کرد
➖: تهیونگ
هنوز منو خوب نشناختی
ات باید نگران داماد آینده باشم نباید عروس تنها بمونه مگه نه؟
اینو گفت و سوار ماشین شد و از محوطه خارج شد
سریع رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ هم درو برام باز کرد
طی مسیر هیچ حرفی بینمون نبود اما دیگه تحمل این همه سکوت کردن رو نداشتم
➕: متاسفم اینا همش تقصیر منه
تهیونگ: نه تو هیچ تقصیری نداریم اینا همش تقصیر جونگ کوکه دیگه نمی خوام همچین چیزی رو از دهنت بشنوم تو هیچ تقصیری نداری
این حرفش باعث شد یکم احساس آرامش کنم
به اولین پارکی که طی مسیر مون بود گفتم پارک کنه نیاز به هوای تازه داشتم
تو یکی از نیمکت های پارک نشستیم سکوت بینمون حکم فرما بود تا اینکه تهیونگ سکوتو شکست
تهیونگ: نمی دونم چطور باهاش ازدواج کردی چطوری تونستی عاشقش شی؟ اصلا تا به حال یک بارم احساسات شو بهت ابراز کرده؟ خواسته کاری برای خوشحالیت انجام بده؟
➕: اون اولین مرد زندگیم بود که عاشقش شدم... اون اولا خیلی فرق داشت اما کم کم که شناختمش فهمیدم که مرتکب چه اشتباهی شدم تنها گناهی که کردم این بود که عاشقش شدم این باعث شد زندگیم تغییر کنه
برای اولین بار تو ولنتاین بهم یه گوی موزیکال داد که حلقه ی ازدواج توش بود خب منم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم اون اولا خیلی مهربون و آروم بود با وجود اینکه متوجه ی احساس تعصب بیش از اندازش شدم اما کمی بعد...
اشکم داشت از چشمم سرازیر می شد که سریع پاکش کردم نمی خواستم متوجه ی احساساتم شه
تهیونگ: دیگه کافیه نمی خواستم ناراحتت کنم متاسفم منو ببخش
➕: نه نه اصلا خودتو ناراحت نکن
ساعت ۱۱ شب برگشتیم خونه
وقتی رفتم تو اتاقم نگاهم افتاد به هدیه ولنتاینی که برای اولین بار از جونگ کوک هدیه گرفتم
با وجود اینکه ازش جدا شدم اما هنوز هدیه ای رو که بهم داده بود نگه می داشتم
خودمم از کارم سر در نمی آوردم که چرا هنوز اون گوی نفرین شده رو با خودم نگه میدارم
فردا وقت دکترم بود باید همه چی رو درباره تهیونگ بهش بگم نمی دونم دارم کار درستی می کنم یا نه
جونگ کوک یا تهیونگ؟ هنوز امیدی بهش داشتم اما انگار امیدم یکی از ستاره های دنیا در مقابل تمامی ستارگان بودن
از پشت پنجره ی اتاقم به ماه که تو آسمون خیلی خوب جایگاه شو حفظ کرده بود و می درخشید خیره شدم
➕: دلم برای ماه خودم تنگ نمیشه بهت قول میدم ماهی که من میشناسم شبای تاریکمو روشن می کرد اما اون ماه دیگه خودشم بخشی از تاریکی ها شده دیگه شبام از تاریکی خسته شده
شرط
۱۰۰ لایک 100 کام
پارت 8 تو کام پارت7
۵۴.۷k
۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.