ادامه تک پارتی تهیونگ
رفتم پارک نزدیک خونمون که دیدم..
سوفیا(بست فرند ا/ت)و دوست پسرش(اسم دوستپسر سوفیا نامجون هست)دارت باهم صحبت میکنن رفتم پیششون
ا/ت:سلام گا و من
سوفیا:سلام بز من چطوری دلم برات تنگ شده بود
ا/ت:دل منم برات تنگ شده بود سلام نامجون
نامجون:سلام
با نامجون و سوفیا رفتیم قدم بزنیم
داشتیم قدم میزدیم که دید یه بستنی فروشی اونور پارک هست
به بچه ها گفتم بریم بستنی بخوریم
رفتیم بستنی خوردیم بعد رفتیم شهر بازی که من بعد دوساعت ساعتم رو نگاه کردم دیدم ساعت ۶ و نیم هست
از بچه ها خداحافظی کردم رفتم خونه لباسام رو عوض کردم رفتم شام بزارم
ساعت ۹ شد ولی تهیونگ نیومد گفتم حتما کارش طول کشیده نیومده منتظر موند
ساعت ۱۱ شب بود ولی تهیونگ همیشه ساعت ۹و نیم میومد خیلی دیر میکرد ساعت ۱۰ میومد ولی امروز خیلی دیر کرده بود نگران بودم زنگ میزدم جواب نمیداد
ساعت ۱ نصف شب بود که صدای در اومد در باز شد تهیونگ بود ولی دکمه های لباسش باز بود و خسته تر از همیشه ولی هوا که سرد بود چرا دکمه هاش باز بود؟
از زبان تهیونگ
....
سوفیا(بست فرند ا/ت)و دوست پسرش(اسم دوستپسر سوفیا نامجون هست)دارت باهم صحبت میکنن رفتم پیششون
ا/ت:سلام گا و من
سوفیا:سلام بز من چطوری دلم برات تنگ شده بود
ا/ت:دل منم برات تنگ شده بود سلام نامجون
نامجون:سلام
با نامجون و سوفیا رفتیم قدم بزنیم
داشتیم قدم میزدیم که دید یه بستنی فروشی اونور پارک هست
به بچه ها گفتم بریم بستنی بخوریم
رفتیم بستنی خوردیم بعد رفتیم شهر بازی که من بعد دوساعت ساعتم رو نگاه کردم دیدم ساعت ۶ و نیم هست
از بچه ها خداحافظی کردم رفتم خونه لباسام رو عوض کردم رفتم شام بزارم
ساعت ۹ شد ولی تهیونگ نیومد گفتم حتما کارش طول کشیده نیومده منتظر موند
ساعت ۱۱ شب بود ولی تهیونگ همیشه ساعت ۹و نیم میومد خیلی دیر میکرد ساعت ۱۰ میومد ولی امروز خیلی دیر کرده بود نگران بودم زنگ میزدم جواب نمیداد
ساعت ۱ نصف شب بود که صدای در اومد در باز شد تهیونگ بود ولی دکمه های لباسش باز بود و خسته تر از همیشه ولی هوا که سرد بود چرا دکمه هاش باز بود؟
از زبان تهیونگ
....
۸.۸k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.