•وقتی به عنوان همکلاسی از هم متنفر بودید و بعد چند مدت عا
•وقتی به عنوان همکلاسی از هم متنفر بودید و بعد چند مدت عاشقت میشه•
🐻 #بومگیو 🐻 پارت4~🌻
یه روز تو مدرسه مثل همیشه نشسته بودیو با خودت مشغول بودی..
ولی متوجه نبودی که بومگیو چند دقیقه اس با لبخند بهت خیره شده...
وقتی سرت رو به سمتش برگردوندی سریع نگاهش رو برداشت و به کتاب داد
حرفی تو دلش داشت..نمیدونست بهت بگه یا نه..نگرانی اینکه با درخواستش موافقت نکنی..یا اینکه حستون نسبت به متقابل نباشه..باعث میشد که حتی نتونه کلمه هارو کنار هم بچینه تا باهات صحبت کنه..
وقتی متوجه نگاه نگرانش شدی فهمیدی که میخوای چیزی بگه
+بومگیو..چیزی شده؟
سریع سرش رو به سمتت برگردوند
_ها؟ نه..هیچی..چیزی نیست
+ولی..فکر نکنم اینطوری باشه..از چیزی نگرانی؟ میتونی بهم بگیا
نفس عمیقی کشید و سعی کرد شجاعتش رو جمع کنه..چشماش رو بست و خیلی سریع با صدای ارومی گفت
_من..فکر کنم..من فک کنم ازت خوشم میاد..
_میدونم قبلا خیلی اذیتت کردم ولی..بابتش متاسفام..
_چند وقتیه تمام فکر و ذهنم پیش توعه..حتی نمیتونم یه ثانیه بهت فکر نکنم..
بومگیو با استرس اینارو به زبون میاورد و تویی که با شنیدن این حرفاش کاملا میتونستی شدت یافتن ضربان قلبتو حس کنی..
فکر میکردی فقط خودتی که همچین حسی رو داری و اگه بومگیو اعتراف نمیکرد ممکنه بود هیچوقت بهش نگی که چقدر دوسش داری..
با چشمایی که معلوم بود کلی خر ذوقن بهش نگا میکردی که صدای همکلاسی هات بالا رفت
=اوووووووو این مرغ عشقارو نگا کنیدد
یهو همشون شروع کردن به دست زدن و هماهنگ گفتن: قبول کن! قبول کن! قبول کننن
که خندیدی و سر تکون دادی و با خجالت گفتی: من..راستش منم ازت خوشم میاد..
این حرفت کافی بود تا جیغ همکلاسی هات بلند تر بشه و حالا همشون تو و بومگیو رو برای بوسه تشویق میکردن
تو سرت پایین بود و از خجالت سرخ شدی بودی..اما با لمس دستای بومگیو زیر چونت وقتی نگاهت رو بهش دادی نزدیک شد و بوسه ی کوتاهی روی لبت گذاشت..
🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻
#سناریو #چند_پارتی #فیکشن #فیک #فیک_بومگیو #تی_اکس_تی #توباتو #کیپاپ #کی_پاپ #چوی_بومگیو #TXT #Tomorrow_x_together #Choi_Beomgyu #Beomgyu #Fic #K_pop #K
🐻 #بومگیو 🐻 پارت4~🌻
یه روز تو مدرسه مثل همیشه نشسته بودیو با خودت مشغول بودی..
ولی متوجه نبودی که بومگیو چند دقیقه اس با لبخند بهت خیره شده...
وقتی سرت رو به سمتش برگردوندی سریع نگاهش رو برداشت و به کتاب داد
حرفی تو دلش داشت..نمیدونست بهت بگه یا نه..نگرانی اینکه با درخواستش موافقت نکنی..یا اینکه حستون نسبت به متقابل نباشه..باعث میشد که حتی نتونه کلمه هارو کنار هم بچینه تا باهات صحبت کنه..
وقتی متوجه نگاه نگرانش شدی فهمیدی که میخوای چیزی بگه
+بومگیو..چیزی شده؟
سریع سرش رو به سمتت برگردوند
_ها؟ نه..هیچی..چیزی نیست
+ولی..فکر نکنم اینطوری باشه..از چیزی نگرانی؟ میتونی بهم بگیا
نفس عمیقی کشید و سعی کرد شجاعتش رو جمع کنه..چشماش رو بست و خیلی سریع با صدای ارومی گفت
_من..فکر کنم..من فک کنم ازت خوشم میاد..
_میدونم قبلا خیلی اذیتت کردم ولی..بابتش متاسفام..
_چند وقتیه تمام فکر و ذهنم پیش توعه..حتی نمیتونم یه ثانیه بهت فکر نکنم..
بومگیو با استرس اینارو به زبون میاورد و تویی که با شنیدن این حرفاش کاملا میتونستی شدت یافتن ضربان قلبتو حس کنی..
فکر میکردی فقط خودتی که همچین حسی رو داری و اگه بومگیو اعتراف نمیکرد ممکنه بود هیچوقت بهش نگی که چقدر دوسش داری..
با چشمایی که معلوم بود کلی خر ذوقن بهش نگا میکردی که صدای همکلاسی هات بالا رفت
=اوووووووو این مرغ عشقارو نگا کنیدد
یهو همشون شروع کردن به دست زدن و هماهنگ گفتن: قبول کن! قبول کن! قبول کننن
که خندیدی و سر تکون دادی و با خجالت گفتی: من..راستش منم ازت خوشم میاد..
این حرفت کافی بود تا جیغ همکلاسی هات بلند تر بشه و حالا همشون تو و بومگیو رو برای بوسه تشویق میکردن
تو سرت پایین بود و از خجالت سرخ شدی بودی..اما با لمس دستای بومگیو زیر چونت وقتی نگاهت رو بهش دادی نزدیک شد و بوسه ی کوتاهی روی لبت گذاشت..
🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻
#سناریو #چند_پارتی #فیکشن #فیک #فیک_بومگیو #تی_اکس_تی #توباتو #کیپاپ #کی_پاپ #چوی_بومگیو #TXT #Tomorrow_x_together #Choi_Beomgyu #Beomgyu #Fic #K_pop #K
۱۲.۰k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.