P7
P7
_تتتتتتتهیوتگگگگگ
×چیغغغغ نزنننن دم گوشم
_خخخخخوبی؟!
×ودف چته یهو حس کردم مایع گرمی از پیشونیم داره چکه میکن رفتم جلو آیینه ببینم چیه
+ته ته اصلا حس خوبی ندارم بیا عقب
×چچچچچررر اااا چهرم عوض شده دستمو رو رو اینه کشیدم یهو اون چهره رو به روم شیطانی خندید و منو با خودش کشید و دیگه نفهمیدم چی شد
_نهههههه تهههههههههه
*فاککک کجا رفت
+منم میرم.... دِ ولم کن یونگی
*نه خیر یکی یکی نباید محو شیم که قول بهت میدم باهام تهیونگ پیدا کنیم ما این بازیو شروع کردیم باهمم تمومش میکنیم بدون اینکه کسیو از دست بدیم باشه چیم؟
+ببباش
*آفرین خوشگل پسر
_ییییییوننننن لطفا بجای ریلکس بودن تهیونگمو پیدا کن
+یااااا سرش داد نزن قبل از اینکه دوست پسرت باشه بهترین دوست منه من حتی از تو بیشتر نگرانشم
*دعوااا بسه اینجا یه در پیدا کردم بریم ببینیم چی دستگیرمون میشه
+ته ته پیدات میکنم پسر
*ایششش چراغ قووم باطری خالی کرد
+وایسا تو کیفم باطری دارم
*هی چیم فکرتو درگیر نکن اون هدفش همینه که با روحو روانت بازی کنه باشع؟
+اوهوم خوبم بیا باطری
*مرسی انداختم خب لتس گو
~ججیمینااااا
+وات؟!
*هی چیم؟
+اوماااا ثابت کن خودتی
یهو از گردنش گردنبندی که نیمهی دیگهی گردنبندم بود در آورد بهم دادش
+هققق(بقض) اومااااا چچچرا نیومدییی پیشم
~هیششش خوشگلم متاسفم فکر کنم خودت دیگه بدونی چرا، من تنها باز مونده ی اینجام
+خب..... پس باهم میریم از اینجا بیرون
~فکر نکنم خواهرت بخواد منو ببینه بعدش من الان یه روانی به حساب میام
+چی؟!
*همونطور که میخواد با روح روانت بازی کنه با مادرت کرده
+اوماااا با ما برگرد با روانشناس رفتن اوکی میشی لطفاااا
~اینا دوستاتن؟چ دوستای خوبی داری هواسشون بهت هست راسی تهیونگ من تمام راه اینجارو بلدم تهیونگ رو تو مرحله آخر میارن برات ولی دنبالم بیاین تا آزادش کنم من نگهبان زندانیام
*هی چیم نمیتونم بهش اعتماد کنم شایدم الان داره گولمون میزنه
با گرفتن یقم توسط جیمین ساکت شدم
+ساکت شو من مادرو بهتر میشناسم خودشه تو اصلا چیزی دربارهی من نمیدونی پس نگو ساده لوح انقدر بهم
*خب نمیخوای توضیح بدی؟!
+اول ته ته و آزاد کردیم بهت میگم
~ته ته پسر جون بیا بیرون امنه
×اومدم خاله... عه اینجایین!
کوک یهو محکم بغلم کرد
_بیبببب خوبی؟
_تتتتتتتهیوتگگگگگ
×چیغغغغ نزنننن دم گوشم
_خخخخخوبی؟!
×ودف چته یهو حس کردم مایع گرمی از پیشونیم داره چکه میکن رفتم جلو آیینه ببینم چیه
+ته ته اصلا حس خوبی ندارم بیا عقب
×چچچچچررر اااا چهرم عوض شده دستمو رو رو اینه کشیدم یهو اون چهره رو به روم شیطانی خندید و منو با خودش کشید و دیگه نفهمیدم چی شد
_نهههههه تهههههههههه
*فاککک کجا رفت
+منم میرم.... دِ ولم کن یونگی
*نه خیر یکی یکی نباید محو شیم که قول بهت میدم باهام تهیونگ پیدا کنیم ما این بازیو شروع کردیم باهمم تمومش میکنیم بدون اینکه کسیو از دست بدیم باشه چیم؟
+ببباش
*آفرین خوشگل پسر
_ییییییوننننن لطفا بجای ریلکس بودن تهیونگمو پیدا کن
+یااااا سرش داد نزن قبل از اینکه دوست پسرت باشه بهترین دوست منه من حتی از تو بیشتر نگرانشم
*دعوااا بسه اینجا یه در پیدا کردم بریم ببینیم چی دستگیرمون میشه
+ته ته پیدات میکنم پسر
*ایششش چراغ قووم باطری خالی کرد
+وایسا تو کیفم باطری دارم
*هی چیم فکرتو درگیر نکن اون هدفش همینه که با روحو روانت بازی کنه باشع؟
+اوهوم خوبم بیا باطری
*مرسی انداختم خب لتس گو
~ججیمینااااا
+وات؟!
*هی چیم؟
+اوماااا ثابت کن خودتی
یهو از گردنش گردنبندی که نیمهی دیگهی گردنبندم بود در آورد بهم دادش
+هققق(بقض) اومااااا چچچرا نیومدییی پیشم
~هیششش خوشگلم متاسفم فکر کنم خودت دیگه بدونی چرا، من تنها باز مونده ی اینجام
+خب..... پس باهم میریم از اینجا بیرون
~فکر نکنم خواهرت بخواد منو ببینه بعدش من الان یه روانی به حساب میام
+چی؟!
*همونطور که میخواد با روح روانت بازی کنه با مادرت کرده
+اوماااا با ما برگرد با روانشناس رفتن اوکی میشی لطفاااا
~اینا دوستاتن؟چ دوستای خوبی داری هواسشون بهت هست راسی تهیونگ من تمام راه اینجارو بلدم تهیونگ رو تو مرحله آخر میارن برات ولی دنبالم بیاین تا آزادش کنم من نگهبان زندانیام
*هی چیم نمیتونم بهش اعتماد کنم شایدم الان داره گولمون میزنه
با گرفتن یقم توسط جیمین ساکت شدم
+ساکت شو من مادرو بهتر میشناسم خودشه تو اصلا چیزی دربارهی من نمیدونی پس نگو ساده لوح انقدر بهم
*خب نمیخوای توضیح بدی؟!
+اول ته ته و آزاد کردیم بهت میگم
~ته ته پسر جون بیا بیرون امنه
×اومدم خاله... عه اینجایین!
کوک یهو محکم بغلم کرد
_بیبببب خوبی؟
۲.۰k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.