P6
P6
+تو کییی هستی
€اووو جیمین شی منو یادت نمیاد؟!
€مممممن مممیترسممم(با صدای بچگونه) ها ها فکر کنم یادت اومد
+یهو دوباره همون احساس خفگی اومد سراغم نتونستم وزنمو تحمل کنم افتادم ولی یونگی از افتادنم جلو گیری کرد و قفسه سینمشو ماساژ میداد
*هیششش چیزی نیست اروم باششش عزیزم
€اووووو فکر کنم جیمین معشوقت باشه که انقدر حواست بهش هست اممم اسمت یونگیه درسته؟
*تو از کجا منو میشناسی
€پس درست حدس زدم هیچی جیمینت هی اسمتو صدا میزد شاید که کمکش کنی
*عوضییییییی
€خب خب 24 ساعت وقت دارین این بازیو تموم کنید الانم 1ساعتش گذشته و مرحله اولو خب همتون زنده موندین اگه بتونین بازی رو تموم کنین منم از جسم این کوچولو میام بیرون ها ها ها موفق باشین تا الان هیچکسی نتونسته حل کنه امید وارم زنده بمونین به امید دیدارررر
×فاکککک
_گفتم نیایما
×خفه شو دیگه توهم خیلی شبیه بازی ویدوییه
*بازی ویدووی و کوف وقت نداریم بریم بازی رو تموم کنیم
+ااااوووونجااااااا
*چیه
+چندتا جسد مردس
*خب من میرم ببینم شاید تو جیباشون چیزی گذاشته باشه رفتم سمتشون بوی گند میدادن نفسمو حبس کردمو جیباشونو گشتم یهو یکیشون دستمو گرفت
یا حضرت پشم ججججیمینننننن کوکککک تتتتههه
+سریع دویدم سمتش دیدم یکی داره یونگی رو سمت مرده ها میشکونه سریع گرفتمش و با لگد به اون دسته زدم که دسته کنده شد
*این.... دیگههه.... چ... کوفتیهههه... (نفس نفس)
+تموم شد چیزی نیست خوبی؟
*با وجودت اره
+یونگیییی الان وقت لاس نیست
*یاااا یعنی میخوای بگی از من بدت میاد رو مختم؟! بخدا بگی اره دیگه بعد این بازی حتی نزدیکت نمیام
+ یااااامن این حرفو نزدم فقط اینجا جاش نیست
*ممکنه همینجا هممون بمیریم پس بهتر نیست همینجوری ادامه بدم؟ که دلم نسوزه؟
+خیله خوب اقای عاشق پیشه
یهو یونگی لبشو کوبید رو لبم
با بهت زدگی بهش نگاه کردم
*اخیششش الان حالم خیلی بهتره، بلند شدم
هییی میخوای تا صبح اینجا بشینی؟
+هاا؟ نه اممم چیزه بریم ادامه هیهی
*بیبی نیمخواد خجالت زده بشی دستشو گرفتم رفتیم پیش بچها
×بچهااا من چند تا کنسرو اوردم چون قطعا گشنمون میشه اون سالن هم میز غذا خوری داره روشن هم هست تقریبا چند تا شمع هم بزاریم روشن تر هم میشه بریم غذا بخوریم؟
_اره اره شما دوتا چی؟
*+اوکیه
(خب نشستن به غذا خوردن)
_یونگییی هیونگگگ جیمینا یه خبر خوش دیروز قبل از اینکه بیایم اینجا از ته ته درخواست کردم پیشم بمونه و باهام زندگی کنه ته ته قبول کردددد ببین دوسنگیت اونقدرام بی عرضه نیست
*بزار دوست پسریتون خشک بشه
_هیونگگگ اون موقع هنوز دوست پسرم نبود الان از دیروز شدیم گشنگی باعث شده قاطی کنیا خب وقتشه واست استین بالا بزنیم
*نیازی نیست
_وا چرا داری پیر میشیا
...
+تو کییی هستی
€اووو جیمین شی منو یادت نمیاد؟!
€مممممن مممیترسممم(با صدای بچگونه) ها ها فکر کنم یادت اومد
+یهو دوباره همون احساس خفگی اومد سراغم نتونستم وزنمو تحمل کنم افتادم ولی یونگی از افتادنم جلو گیری کرد و قفسه سینمشو ماساژ میداد
*هیششش چیزی نیست اروم باششش عزیزم
€اووووو فکر کنم جیمین معشوقت باشه که انقدر حواست بهش هست اممم اسمت یونگیه درسته؟
*تو از کجا منو میشناسی
€پس درست حدس زدم هیچی جیمینت هی اسمتو صدا میزد شاید که کمکش کنی
*عوضییییییی
€خب خب 24 ساعت وقت دارین این بازیو تموم کنید الانم 1ساعتش گذشته و مرحله اولو خب همتون زنده موندین اگه بتونین بازی رو تموم کنین منم از جسم این کوچولو میام بیرون ها ها ها موفق باشین تا الان هیچکسی نتونسته حل کنه امید وارم زنده بمونین به امید دیدارررر
×فاکککک
_گفتم نیایما
×خفه شو دیگه توهم خیلی شبیه بازی ویدوییه
*بازی ویدووی و کوف وقت نداریم بریم بازی رو تموم کنیم
+ااااوووونجااااااا
*چیه
+چندتا جسد مردس
*خب من میرم ببینم شاید تو جیباشون چیزی گذاشته باشه رفتم سمتشون بوی گند میدادن نفسمو حبس کردمو جیباشونو گشتم یهو یکیشون دستمو گرفت
یا حضرت پشم ججججیمینننننن کوکککک تتتتههه
+سریع دویدم سمتش دیدم یکی داره یونگی رو سمت مرده ها میشکونه سریع گرفتمش و با لگد به اون دسته زدم که دسته کنده شد
*این.... دیگههه.... چ... کوفتیهههه... (نفس نفس)
+تموم شد چیزی نیست خوبی؟
*با وجودت اره
+یونگیییی الان وقت لاس نیست
*یاااا یعنی میخوای بگی از من بدت میاد رو مختم؟! بخدا بگی اره دیگه بعد این بازی حتی نزدیکت نمیام
+ یااااامن این حرفو نزدم فقط اینجا جاش نیست
*ممکنه همینجا هممون بمیریم پس بهتر نیست همینجوری ادامه بدم؟ که دلم نسوزه؟
+خیله خوب اقای عاشق پیشه
یهو یونگی لبشو کوبید رو لبم
با بهت زدگی بهش نگاه کردم
*اخیششش الان حالم خیلی بهتره، بلند شدم
هییی میخوای تا صبح اینجا بشینی؟
+هاا؟ نه اممم چیزه بریم ادامه هیهی
*بیبی نیمخواد خجالت زده بشی دستشو گرفتم رفتیم پیش بچها
×بچهااا من چند تا کنسرو اوردم چون قطعا گشنمون میشه اون سالن هم میز غذا خوری داره روشن هم هست تقریبا چند تا شمع هم بزاریم روشن تر هم میشه بریم غذا بخوریم؟
_اره اره شما دوتا چی؟
*+اوکیه
(خب نشستن به غذا خوردن)
_یونگییی هیونگگگ جیمینا یه خبر خوش دیروز قبل از اینکه بیایم اینجا از ته ته درخواست کردم پیشم بمونه و باهام زندگی کنه ته ته قبول کردددد ببین دوسنگیت اونقدرام بی عرضه نیست
*بزار دوست پسریتون خشک بشه
_هیونگگگ اون موقع هنوز دوست پسرم نبود الان از دیروز شدیم گشنگی باعث شده قاطی کنیا خب وقتشه واست استین بالا بزنیم
*نیازی نیست
_وا چرا داری پیر میشیا
...
۲.۹k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.