𝐩𝐚𝐫𝐭𝟒
𝐩𝐚𝐫𝐭𝟒
سرم رو گرفتم و چند قدم رفتم عقب و با به لباس دکمه دار سیاه روبرو شدم
سرمو بلند کردمو با یه مرد دو برابر از خودم روبرو شدم که یه اخم بدی رو چهرش داشت و خیلیم ترسناک بود
آروم گفتم
+ببخشید!
رفتم عقب و با یه نگاه بدی با چند نفر که پشتش بودن رفتن داخل یه بار
چقدر شبیه یه هیولا بود..
ها؟ بار آشنا میزنه.. ببینم همون باری نیست که تو گوشیمم پستش رو دیدم؟
گوشیمو روشن کردم و دیدم خودش بود
بار ایزاکانا
هدفون رو از گوشم برداشتم و از سر کنجکاوی رفتم سمت بار
در و باز کردم،همونطور که از از پله ها می اومدم پایین متوجه دیواره ها و پله شدم که خیلی قدیمی بودن.. شاید کلاسیک باشه.. نمیدونم
از آخرین پله اومدم پایین و...!
یه جو خیلی خوبی دیدم، اگرچه اینطوری میزنه.. چون، میز بولینگ، زنی با لباس قرمز که داره آواز کلاسیک میخونه و بازی ورق که شرطش پولیه و اون دستگاه گنده قمار
ی چیزی عجیب میزنه.. بیشتر آدمای اینجا مَردن، پس کو خانما؟
آروم زیر لب گفتم
+اینجا واقعا مناسب من نیست..
یهو یه دستی دور شونم حلقه زد
-چطوری خانم کوچولو
سریع ازش فاصله گرفتم.. بوی گند الکل هم میده..
-چیه؟ نکنه ترسیدی؟
خواستم از کنارش رد بشم و برم بیرون که جلومو گرفت و گفت
-نترس بابا، کاریت ندارم.. فقط..میخوام یکم باهات مشروب بنوشم همین
چند قدم رفتم عقب و گفتم
+ببخشید، اشتباه اومدم اینجا
دوباره خواستم برم که دستش رو اوورد جلو و گفت
-چرا مثل آدم حرف گوش نمیدی؟
کتشو کنار زد که یه اسلحه دیدم
-اگه دوس نداری بمیری بیا و با من سر ی میز بشین
+نه، نمیتونم بمونم پس لطفا بذارین برم
از کمرم گرفت و یه ترس عجیبی جونمو گرفت.. حق با لیلیام بود! نباید میومدم اینجا..
خواستم هلش بدم که محکم تر چسبید.. کثافت حرومی.. تو یه حروم زاده ای!
از زیر بازوش گرفتم و با یه حرکت محکم زدمش زمین!
که تقریبا نصف آدمای بار متعجب نگاهمون کردن
+هرموقع گفتم نه یعنی نه! و در ضمن اگه یبار دیگه ببینم که نزدیک من و یا دختر دیگه ای شدی بدون شک زنگ میزنم پلیس! تا همینجا و بس!
برگشتم که با دو تا مرد کله گنده روبرو شدم.. شت.. گابم زایید..
¹⁰ ˡⁱᵏᵉ
اگه بگید ادامه بده واقعا رمانمو ادامه میدم🚶♀️
سرم رو گرفتم و چند قدم رفتم عقب و با به لباس دکمه دار سیاه روبرو شدم
سرمو بلند کردمو با یه مرد دو برابر از خودم روبرو شدم که یه اخم بدی رو چهرش داشت و خیلیم ترسناک بود
آروم گفتم
+ببخشید!
رفتم عقب و با یه نگاه بدی با چند نفر که پشتش بودن رفتن داخل یه بار
چقدر شبیه یه هیولا بود..
ها؟ بار آشنا میزنه.. ببینم همون باری نیست که تو گوشیمم پستش رو دیدم؟
گوشیمو روشن کردم و دیدم خودش بود
بار ایزاکانا
هدفون رو از گوشم برداشتم و از سر کنجکاوی رفتم سمت بار
در و باز کردم،همونطور که از از پله ها می اومدم پایین متوجه دیواره ها و پله شدم که خیلی قدیمی بودن.. شاید کلاسیک باشه.. نمیدونم
از آخرین پله اومدم پایین و...!
یه جو خیلی خوبی دیدم، اگرچه اینطوری میزنه.. چون، میز بولینگ، زنی با لباس قرمز که داره آواز کلاسیک میخونه و بازی ورق که شرطش پولیه و اون دستگاه گنده قمار
ی چیزی عجیب میزنه.. بیشتر آدمای اینجا مَردن، پس کو خانما؟
آروم زیر لب گفتم
+اینجا واقعا مناسب من نیست..
یهو یه دستی دور شونم حلقه زد
-چطوری خانم کوچولو
سریع ازش فاصله گرفتم.. بوی گند الکل هم میده..
-چیه؟ نکنه ترسیدی؟
خواستم از کنارش رد بشم و برم بیرون که جلومو گرفت و گفت
-نترس بابا، کاریت ندارم.. فقط..میخوام یکم باهات مشروب بنوشم همین
چند قدم رفتم عقب و گفتم
+ببخشید، اشتباه اومدم اینجا
دوباره خواستم برم که دستش رو اوورد جلو و گفت
-چرا مثل آدم حرف گوش نمیدی؟
کتشو کنار زد که یه اسلحه دیدم
-اگه دوس نداری بمیری بیا و با من سر ی میز بشین
+نه، نمیتونم بمونم پس لطفا بذارین برم
از کمرم گرفت و یه ترس عجیبی جونمو گرفت.. حق با لیلیام بود! نباید میومدم اینجا..
خواستم هلش بدم که محکم تر چسبید.. کثافت حرومی.. تو یه حروم زاده ای!
از زیر بازوش گرفتم و با یه حرکت محکم زدمش زمین!
که تقریبا نصف آدمای بار متعجب نگاهمون کردن
+هرموقع گفتم نه یعنی نه! و در ضمن اگه یبار دیگه ببینم که نزدیک من و یا دختر دیگه ای شدی بدون شک زنگ میزنم پلیس! تا همینجا و بس!
برگشتم که با دو تا مرد کله گنده روبرو شدم.. شت.. گابم زایید..
¹⁰ ˡⁱᵏᵉ
اگه بگید ادامه بده واقعا رمانمو ادامه میدم🚶♀️
۹.۲k
۳۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.