پارت(8)🙏🏻💔🥺
پارت(8)🙏🏻💔🥺
حالا هم میتونین برین ولی قرارمون یاتون باشه من حداکثر یک ماه بهتون فرصت برگشت سهام و میدم *و از اتاق جارج شد*
...
هوسوک خیلی ناراحت شد و از اون ساختمون زد بیرون
...خونه...
ب.ه:کجا بودی؟
هوپی:کار داشتم
ب.ه:چ کاری از شرکت مهم تر ها؟
هوپی:رفتم همون کارای شرکتو درست کنم
خ.ه:حالا چی میشه؟
ب.ه:نمیدونم واقعا نمیدونم ما همه چیزمونو بفروشیم بزور بدهی صاف میشه.
هوپی:من نمیزارم این کار و بکنین
ب.ه:چاره ای نیست باید شرکت و بفروشیم
هوپی:کلا چقدر بودجه داریم؟
ب.ه:حداقل نصفش میتونیم با بودجه شرکت بدیم ،اگه حقوق کارکنان و بدیم
هوپی: واقعا این کارو باید بکنیم؟
ب.ه:چاره ای نیست وگرنه باید بریم زندان
هوپی:مامان کو؟
ب.ه:نمیدونم رفت
هوپی:کار اشتباهی کردی بیرونش کردی
ب.ه:هر چی بدبختیه زیر سر اونه ولش کن بزار گمشه بره
هوپی:ولی مادر منه و همسر شما نمیخوام زندگی شمام مث من داغون بشه*داد*
ب.ه:اون خودش زندگیشو نابود کرد من بمنم هیچ ربطی نداره*داد*
اون کاری کرد که من بدبخت بشم ،با اون سلیطه بازیاش هممونو به گند کشید
فکر میکنی رائون چرا ازت جدا شد ها؟*داد* بخاطر همین زنیکه بود
دیگه نمیخوام ریختشو ببینم پس بهتره بره گم شه*داد*
دو هفته بعد:/
...هوپی...
توی این مدت شرکتو فروختیم و کل بدهی رو پرداخت کردیم ، البته ی زره پول برامون موند البته باهاش نمیشه هیچ غلطی کرد
فقط ی خونه و یه ماشین من مونده بود ؛ کلا بیکار شده بودیم، اصلا از مامانمم خبر نداشتم
بابام میشینه بلند میشه مادرمو لعنت میکنه ، اصلا حق با اونه همه بدبختیامون تقصیر اونه ، الان منم باید دنبال کار باشم که لاقل خرج خودمو اجیمو در بیارم اون میخواست بره سر کار ولی نزاشتم که بره
باید درسشو میخوند نباید خودشو درگیر کار میکرد
میدونم اونم خیلی ناراحته از این اوضاع ولی چاره چیه؟
...
(هر چقدر خوشتون اومده توی کامنتا قلب قرمز بزارین ولی توی ی پیام😁)
حالا هم میتونین برین ولی قرارمون یاتون باشه من حداکثر یک ماه بهتون فرصت برگشت سهام و میدم *و از اتاق جارج شد*
...
هوسوک خیلی ناراحت شد و از اون ساختمون زد بیرون
...خونه...
ب.ه:کجا بودی؟
هوپی:کار داشتم
ب.ه:چ کاری از شرکت مهم تر ها؟
هوپی:رفتم همون کارای شرکتو درست کنم
خ.ه:حالا چی میشه؟
ب.ه:نمیدونم واقعا نمیدونم ما همه چیزمونو بفروشیم بزور بدهی صاف میشه.
هوپی:من نمیزارم این کار و بکنین
ب.ه:چاره ای نیست باید شرکت و بفروشیم
هوپی:کلا چقدر بودجه داریم؟
ب.ه:حداقل نصفش میتونیم با بودجه شرکت بدیم ،اگه حقوق کارکنان و بدیم
هوپی: واقعا این کارو باید بکنیم؟
ب.ه:چاره ای نیست وگرنه باید بریم زندان
هوپی:مامان کو؟
ب.ه:نمیدونم رفت
هوپی:کار اشتباهی کردی بیرونش کردی
ب.ه:هر چی بدبختیه زیر سر اونه ولش کن بزار گمشه بره
هوپی:ولی مادر منه و همسر شما نمیخوام زندگی شمام مث من داغون بشه*داد*
ب.ه:اون خودش زندگیشو نابود کرد من بمنم هیچ ربطی نداره*داد*
اون کاری کرد که من بدبخت بشم ،با اون سلیطه بازیاش هممونو به گند کشید
فکر میکنی رائون چرا ازت جدا شد ها؟*داد* بخاطر همین زنیکه بود
دیگه نمیخوام ریختشو ببینم پس بهتره بره گم شه*داد*
دو هفته بعد:/
...هوپی...
توی این مدت شرکتو فروختیم و کل بدهی رو پرداخت کردیم ، البته ی زره پول برامون موند البته باهاش نمیشه هیچ غلطی کرد
فقط ی خونه و یه ماشین من مونده بود ؛ کلا بیکار شده بودیم، اصلا از مامانمم خبر نداشتم
بابام میشینه بلند میشه مادرمو لعنت میکنه ، اصلا حق با اونه همه بدبختیامون تقصیر اونه ، الان منم باید دنبال کار باشم که لاقل خرج خودمو اجیمو در بیارم اون میخواست بره سر کار ولی نزاشتم که بره
باید درسشو میخوند نباید خودشو درگیر کار میکرد
میدونم اونم خیلی ناراحته از این اوضاع ولی چاره چیه؟
...
(هر چقدر خوشتون اومده توی کامنتا قلب قرمز بزارین ولی توی ی پیام😁)
۹۴.۷k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.