پارت(6)🙏🏻💔🥺
پارت(6)🙏🏻💔🥺
رائون:فقط ی کار مونده
جیوو:اونش پای من
...
صبح تو شرکت پدر هوسوک:/
هوپی:/
یعنی چی اخه؟ رائون از کی تا حالا پولدار شده بود که من نمیدونستم؟
اصن برای چی به من نگفت؟؟
هوسوک توی فکر بود که منش سراسیمه وارد شد:
ق..قربان
هوپی:مگه اینجا در نداره؟*داد*
منشی:ب..بخشید ولی
هوپی:بگو ببینم
رئیس شرکت فناوری های پیشرفته میخواد قرارداد و فسخ کنه و کل سهامشو میخواد و اینکه گفت دیگه برنامه هایی که میسازه هم سودش برای ما نیست
هوپی:چ..چی؟
منشی:حالا چیکار کنیم؟ ما کل سهامم بفروشیم بدهیشونو نمیتونیم جور کنیم چیکار کنیم؟
هوپی:به پدرم گفتین؟
منشی:ایشون گفتن میرن منزل
هوپی:باشه*سریع کتشو برداشت و رفت به سمت خونه
...
ب.ه:/
نشسته بودیم که در با شدت باز شد
هوپی:پ..پدر
ب.ه:چیشده جرا نفس نفس میزنی؟
هوپی:بد بخت شدیم
ب.ه:چیشده؟
هوپی:رائون کل سهامشو میخواد
م.ه:چ..چی؟
هوپی: گفته کل سهام رو می خوام و سودی که از بازی ها به دست میاره دیگه تقسیم نمیشه چون نمیخواد با همکاری کنه
پدر هوسوک خیلی عصبی شده بود
هوپی:حالا چیکار کنیم ؟
باباش دیگه نتونست خودنشو ککنترل کنه و ی سیلی محلم زد به صورت مینا(اسم زنش)
هوپی:بابا
ب.ه:همش تقصیر توعه اگه با دختره اون کارارو نمیکردی الان اینطوری نمیشد*داد*
زنیکه بیشعورر از خونه من گمشو بیرون
م.ه:ب..ببین*گریه*
ب.ه:گفتم گمشو بیرون *داد*
هوپی:/
نمیتونستم ببینم پدرم سر شرکت با مامانم به هم بزنه باید ی کاری میکردم
سریع رفتم به سمت شرکت فناوری پیشرفته
...
هوسوک بد عصبی بود وقتی رسید سریع رفت طبقه مورد نظر
...
منشی بفرمایید؟
اما هوسوک بدون اینکه جوابی بده وارد اتاق رئیس شد ولی..
..
رائون:بله رئیس هر چی شما بفرمایید
جیوو:پدر من..
هوپی:ش..شما اینجا چیکار میکنین؟؟
..
به نظرتون کیو گفت؟؟
رائون:فقط ی کار مونده
جیوو:اونش پای من
...
صبح تو شرکت پدر هوسوک:/
هوپی:/
یعنی چی اخه؟ رائون از کی تا حالا پولدار شده بود که من نمیدونستم؟
اصن برای چی به من نگفت؟؟
هوسوک توی فکر بود که منش سراسیمه وارد شد:
ق..قربان
هوپی:مگه اینجا در نداره؟*داد*
منشی:ب..بخشید ولی
هوپی:بگو ببینم
رئیس شرکت فناوری های پیشرفته میخواد قرارداد و فسخ کنه و کل سهامشو میخواد و اینکه گفت دیگه برنامه هایی که میسازه هم سودش برای ما نیست
هوپی:چ..چی؟
منشی:حالا چیکار کنیم؟ ما کل سهامم بفروشیم بدهیشونو نمیتونیم جور کنیم چیکار کنیم؟
هوپی:به پدرم گفتین؟
منشی:ایشون گفتن میرن منزل
هوپی:باشه*سریع کتشو برداشت و رفت به سمت خونه
...
ب.ه:/
نشسته بودیم که در با شدت باز شد
هوپی:پ..پدر
ب.ه:چیشده جرا نفس نفس میزنی؟
هوپی:بد بخت شدیم
ب.ه:چیشده؟
هوپی:رائون کل سهامشو میخواد
م.ه:چ..چی؟
هوپی: گفته کل سهام رو می خوام و سودی که از بازی ها به دست میاره دیگه تقسیم نمیشه چون نمیخواد با همکاری کنه
پدر هوسوک خیلی عصبی شده بود
هوپی:حالا چیکار کنیم ؟
باباش دیگه نتونست خودنشو ککنترل کنه و ی سیلی محلم زد به صورت مینا(اسم زنش)
هوپی:بابا
ب.ه:همش تقصیر توعه اگه با دختره اون کارارو نمیکردی الان اینطوری نمیشد*داد*
زنیکه بیشعورر از خونه من گمشو بیرون
م.ه:ب..ببین*گریه*
ب.ه:گفتم گمشو بیرون *داد*
هوپی:/
نمیتونستم ببینم پدرم سر شرکت با مامانم به هم بزنه باید ی کاری میکردم
سریع رفتم به سمت شرکت فناوری پیشرفته
...
هوسوک بد عصبی بود وقتی رسید سریع رفت طبقه مورد نظر
...
منشی بفرمایید؟
اما هوسوک بدون اینکه جوابی بده وارد اتاق رئیس شد ولی..
..
رائون:بله رئیس هر چی شما بفرمایید
جیوو:پدر من..
هوپی:ش..شما اینجا چیکار میکنین؟؟
..
به نظرتون کیو گفت؟؟
۹۰.۷k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.