ازدواج اجباری توسط پدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part17
جویئون: اره اره بگو «با خنده»
ات: من باید برم او دیونع اومد
جویئون: باشه باشه برو «با خنده»
ات: زهر مار انقد نخند منم خندم میگیره
جویئون: باشه باشه برو
گوشیو قط میکنه
«*ویو/تهیونگ*»
صبح از خواب بیدار شدم اماده شدم و اومدم طرف شرکت تا ساعتایی 5 تو شرکت بودم و داشتم پرونده هارو چک میکردم
که گوشیم زنگ خورد
دیدم فیلکس «دوستصمیمی تهیونگ» بود جواب دادم
ته: به به ببین کی زنگ زده چه عجب یه خبری از ما گرفتی
فیلکس: دادش گلم من که همیشه ازت خبر میگیرم اما این روزا سرم شلوغ بود
ته: خب تعریف کن چخبر راستی تو نمیخای برام یه زن دادش بیاری «خنده»
فیلکس: سلامتیت دادش جونم برات بگه که امشب تولدمه و زن داداشتم هست«خنده»
ته: به به مبارکههههه باشه دیگه تنها تنها باشه
باشه اصلا باشه حالا اسمش چیه؟
فیلکس: نه بابا تنها تنها دیگه چیه امشب با زنت پاشو بیا اسمش جویئونه ببینیش غش میکنی «خنده»
ته: جویئون «با تعجب»
فیلکس: اره چیزی شده؟
ته: نه چیزی نیست خب بگو ببینم ساعت چند بیام برا غش کردن «خنده»
فیلکس: سما ساعت 7 بیای اوکیه «بازم با خنده»
آدرس رو برات پیامک میکنم
باشه ای گفتم و گوشیو قط کردم از شرکت زدم بیرون و رفتم طرف یه مرکز خرید تا برای تولد فیلکس کادو بخرم.........
تو مرکز خرید میکشتم که چشم خورد به یه ساعت فروشی رفتم طرفش داشتم نگاه میکردم که چشم خورد به یه ساعت خیلی خوشگل
رفتم داخل و به فروشنده گفتم اونو برام بیاره
فروشنده: رولکس مدل m_2351 یکی از پر طرف دار ترین ساعت های
ته: همینو بر میدارم لطفا کادوش کنید
فروشنده: بله حتما
کارت کشیدم و از مغاز اومدم بیرون و رفتم طرف خونه ما شینو تو حیاط گذاشتم و رفتم داخل خونه که ات رو کاناپه دراز کشیده بود تا منو دید از جاش بلند شد و نشست
ته: امشب تولد فیلکسه مارم دعوت کرده پاشو اماده شو بریم
ات: من نمیام خودت تنها بورو «سرد»
ته: نمیشه تنها برم پاشو آماده شو بریم لجبازی نکن
ات: اولن که من لجباز نیستم دومن یه بار گفتم نمیام «سرد»
ته: اصلا. پاشو ناز نکن دیرمون میشه
من میرم دوش بگیرم تا از حموم میام بیرون توهم آماده باش
ات: گفتم نمیامممم
ته: باشو جویئون هم میاد اونجا
ات: واقعا
ته: اره واقعا
بعد این حرفم سریع رفت تو اتاق و درم بست
خنده ریزی کردم و رفتم اتاقم تا یه دوش بگیرم
از حموم اومدم بیرون و لباس مورد نظرم رو انتخاب کردم و پوشیدم «عکس میدم» و عطر تخلمو زدم و از اتاق رفتم بیرون
«*ویو/ات*»
رو کاناپه نشسته بودم که تهیونگ گفت امشب تولد دوستشه و مارو هم دعوت کرده اول مخالفت کردم بعد که گفت جویئون هم میاد ......
#part17
جویئون: اره اره بگو «با خنده»
ات: من باید برم او دیونع اومد
جویئون: باشه باشه برو «با خنده»
ات: زهر مار انقد نخند منم خندم میگیره
جویئون: باشه باشه برو
گوشیو قط میکنه
«*ویو/تهیونگ*»
صبح از خواب بیدار شدم اماده شدم و اومدم طرف شرکت تا ساعتایی 5 تو شرکت بودم و داشتم پرونده هارو چک میکردم
که گوشیم زنگ خورد
دیدم فیلکس «دوستصمیمی تهیونگ» بود جواب دادم
ته: به به ببین کی زنگ زده چه عجب یه خبری از ما گرفتی
فیلکس: دادش گلم من که همیشه ازت خبر میگیرم اما این روزا سرم شلوغ بود
ته: خب تعریف کن چخبر راستی تو نمیخای برام یه زن دادش بیاری «خنده»
فیلکس: سلامتیت دادش جونم برات بگه که امشب تولدمه و زن داداشتم هست«خنده»
ته: به به مبارکههههه باشه دیگه تنها تنها باشه
باشه اصلا باشه حالا اسمش چیه؟
فیلکس: نه بابا تنها تنها دیگه چیه امشب با زنت پاشو بیا اسمش جویئونه ببینیش غش میکنی «خنده»
ته: جویئون «با تعجب»
فیلکس: اره چیزی شده؟
ته: نه چیزی نیست خب بگو ببینم ساعت چند بیام برا غش کردن «خنده»
فیلکس: سما ساعت 7 بیای اوکیه «بازم با خنده»
آدرس رو برات پیامک میکنم
باشه ای گفتم و گوشیو قط کردم از شرکت زدم بیرون و رفتم طرف یه مرکز خرید تا برای تولد فیلکس کادو بخرم.........
تو مرکز خرید میکشتم که چشم خورد به یه ساعت فروشی رفتم طرفش داشتم نگاه میکردم که چشم خورد به یه ساعت خیلی خوشگل
رفتم داخل و به فروشنده گفتم اونو برام بیاره
فروشنده: رولکس مدل m_2351 یکی از پر طرف دار ترین ساعت های
ته: همینو بر میدارم لطفا کادوش کنید
فروشنده: بله حتما
کارت کشیدم و از مغاز اومدم بیرون و رفتم طرف خونه ما شینو تو حیاط گذاشتم و رفتم داخل خونه که ات رو کاناپه دراز کشیده بود تا منو دید از جاش بلند شد و نشست
ته: امشب تولد فیلکسه مارم دعوت کرده پاشو اماده شو بریم
ات: من نمیام خودت تنها بورو «سرد»
ته: نمیشه تنها برم پاشو آماده شو بریم لجبازی نکن
ات: اولن که من لجباز نیستم دومن یه بار گفتم نمیام «سرد»
ته: اصلا. پاشو ناز نکن دیرمون میشه
من میرم دوش بگیرم تا از حموم میام بیرون توهم آماده باش
ات: گفتم نمیامممم
ته: باشو جویئون هم میاد اونجا
ات: واقعا
ته: اره واقعا
بعد این حرفم سریع رفت تو اتاق و درم بست
خنده ریزی کردم و رفتم اتاقم تا یه دوش بگیرم
از حموم اومدم بیرون و لباس مورد نظرم رو انتخاب کردم و پوشیدم «عکس میدم» و عطر تخلمو زدم و از اتاق رفتم بیرون
«*ویو/ات*»
رو کاناپه نشسته بودم که تهیونگ گفت امشب تولد دوستشه و مارو هم دعوت کرده اول مخالفت کردم بعد که گفت جویئون هم میاد ......
۱۶.۷k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.